خلاصه‌ای از کتاب «ایرانی‌ها چه رویای در سر دارند؟» – قسمت نخست

در ماه می ۱۹۷۸ ناشر ایتالیایی، ریتزولی که ناشر کتاب‌های فوکو بود از او خواست که نظر خود را درباره‌ی ایران را در روزنامه‌ی بزرگ کوریه‌ره دلا سرا منتشر کند.

پس از توجه غرب به حوادث ایران، فوکو متعهد شد که سلسله گزارش‌هایی را درباره‌ی ایران منتشر کند. بنابراین مطالبی را که درباره ایران و فرهنگ و حوادث ایران نوشته شده بود خواند و با برخی از مخالفان ایرانی ملاقات کرد. در این راستا فوکو دو مرتبه (۲۵ شهریور تا ۲ مهر ۱۳۵۷ و ۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷) به ایران سفر کرد و در جریان این سفرها، در تهران، قم و آبادان، با برخی از فعالان سیاسی و رهبران ملی و دینی ملاقات کرد و به علاوه با حضور در برخی محافل و خیابان‌ها به گفتگو با فعلان انقلابی پرداخت.

این کتاب ترجمه مقالاتی است که فوکو پیش از ۲۲ بهمن ۵۷ درباره انقلاب اسلامی نوشته است. البته رابطه‌ی فوکو و انقلاب ایران به همین مقالات ختم نشد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مخالفت‌هایی که با سیاست‌های حکومت جدید انجام گرفت فوکو مجبور به واکنش و بحث‌های بیشتر شد که در انتها به آن خواهیم پرداخت.

شاید چیزی که نوشته‌های فوکو را از دیگر توصیفات انقلاب برجسته می‌کند، نگاه مردم‌شناسانه و از پایین اوست که بسیار ساده و روان وضع زندگی عامه مردم و احساسات آن‌ها را بیان می‌کند و از طرفی به بحث با نخبگان هم می‌پردازد و نظرات آن‌ها را هم بیان می‌کند تا بهتر از وضع پیچیده‌ی روز‌های انقلاب سر در آورد.

زبان فوکو در این نوشته‌ها بسیار روان و دلنشین و همراه با آرایه‌های ادبی است و همین، مقاله‌های فوکو را از یک تحلیل خشک فرهنگی-سیاسی بیرون آورده است.

در ادامه‌ی خلاصه‌ی فصل‌های با اهمیت‌تر کتاب و درونمایه‌ی هر بخش و دیدگاه فوکو بیان می‌شود.

فصل ۲:‌ شاه صد سال دیر آمده است

در این فصل فوکو از تجربه‌ی صحبت خودش با مخالفان انقلاب می‌گوید. آن‌ها به فوکو گفته بودند که طمع شاه مستبد برای رقابت با کشورهای بزرگ صنعتی غربی او را زمینگیر کرده‌است

اما جامعه‌ی سنتی نمی‌تواند و نمی‌خواهد با او همراهی کند، این جامعه‌ی زخم خورده از حرکت می‌ماند، به گذشته خود می‌نگرد و به نام اعتقادات هزار ساله از یک روحانیت واپسگرا پناه می‌جوید.

فوکو می‌گوید برای حل بحران ایران، نظر‌های مختلفی از اندیشه‌های متفاوت شنیده است. مانند نظام لیبرالی، نظام جمهوری، سلطنت مجدد شاهانه، بازگشت به قانون اساسی ۱۳۲۴.

در پشت همه‌ی این جواب‌ها یک فکر اصلی است: «ما دیگر این رژیم را نمی‌خواهیم»

سپس از تجربه‌ی مصاحبه با یک مخالف شاه می‌گوید. وقتی از آن مخالف می‌پرسد که نظرتان در مورد توجیه اطرافیان شاه که می‌گویند برای نوسازی کشوری که هنوز عقب‌مانده است باید یک حکومت قوی داشت؟ چیست، مبارز انقلابی پاسخ می‌دهد: چیزی که ما نمی‌خواهیم همین مجموعه‌ی نوسازی و استبداد و فساد است.

در ادامه فوکو می‌گوید:

در رویدادهای اخیر عقب‌مانده‌ترین گروه‌ها جامعه نیستند که در برابر نوعی نوسازی بی‌رحم به گذشته روی می‌آورند، بلکه تمامی یک جامعه و فرهنگ است که به نوسازی که در عین حال کهنه‌پرستی است «نه» می‌گوید.

بدبختی شاه این است که با این کهنه‌پرستی همراه شده است. گناه او این است که می‌خواهد به زور فساد و استبداد این پاره گذشته را در زمانی که دیگر خریدار ندارد حفظ کند.

سپس به مشکلات عمده‌ی سیاست‌های شاه می‌پردازد. خصوصا به اصلاحات ارضی که برای هیچ‌کس نفع نداشته است.

فوکو معتقد است که نارضایتی مردم فقط از اقدامات حکومت نیست. بلکه از ریشه و بنیان حکومت هم ناراضی‌اند.

رضاخان که به دست انگلیسی‌ها به حکومت رسیده بود سه هدف رو دنبال می‌کرد:ملی‌گرایی، لاییسیته و توسعه به سود استثمارگران. مردم ایران نتیجه‌ی ملی‌گرایی را استعمار به دست انگلیسی‌ها، روس‌ها و آمریکایی دیدند و با توجه به فرهنگ ریشه‌دار شیعه لاییسته‌ی اجباری رضاخان را هرگز قبول نکردند. برای همین مردم ایران نوسازی و توسعه‌گرایی را نه به خاطر انحرافش بلکه به خاطر بنیان آن نفی کردند.

سپس فوکو از تلاش تکنوکرات‌هایی گفت که که می‌خواهند با محدود کردن قدرت شاه ویا خنثی کردن رویاها و خیال‌پردازی‌های او،  نوسازی را نجات دهند، غافل از اینکه خود نوسازی پر از فساد است که سربار است. یعنی نوسازی که تنها به سود شاه یا بیگانه‌گان تمام می‌شود نه مردم.

برای همین فوکو به دنبال علت فساد رفت. با یکی از اقتصاددانان تهران مصاحبه کرد و این قول او نوشت:

«فساد بداقبالی نیست که توسعه‌ی کشور دچارش شده باشد، فساد نقطه ضعف این سلسه نیست بلکه نفس شیوه‌ی اعمال قدرت آن و سازوکار بنیادی اقتصاد است. فساد ملاط مجموعه استبداد و نوسازی است. در اینجا فساد گناهی کم و بیش پنهان نیست، بلکه خود رژیم است.»

سپس این فرد برای فوکو توضیح داد که در مدتی کوتاه شاه با ثروتی که توسط مصادره گنجینه‌های فئودالی و سپس تصاحب زمین‌های پهناوری در کنار دریای خزر وارد اقتصاد شد و چگونه با رانت، سیستم باندی در کشور به راه انداخت و بازارهای قانونی مثل قند و اسلحه و خاویار یا بازارهای غیرقانونی مثل مواد مخدر را به خویشان و نزدیکان خود داد و از برکت وجود بانک عمران، منافع اصلاحات ارضی در سر از جیب شاه و خانواده‌اش در آورده است.

برای همین تمرکز ثروت و قدرتی که در این خانواده سلطنتی وجود داشت مردم ایران به خاندان پهلوی به چشم یک رژیم اشغالگر نگاه می‌کنند.

در آخر این بخش، فوکو در جواب به همان منتقدان ایران که شاه را متجدد و فرهنگ ایران را کهنه می‌دانستند پاسخ می‌دهد:

در ایران آن‌که کهنسال است خود شاه است: او پنجاه سال، صد سال دیر آمده است. او به اندازه حاکمان شکارگر عمر دارد و این خیال از رونق افتاده را سر می‌پروراند که کشور خودرا به زور لاییک کردن و نوسازی فتح کند. امروز کهنه پرستی پروژه‌ی نوسازی شاه، ارتش استبدادی او و نظام فاسد اوست. کهنه‌پرستی خود رژیم است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.