– ببین به مشکلات و غر های چند وقت اخیر خودم که فکر میکنم، حتی به فلسفیترین و پیچیدهترینشون، میبینیم که همشون یا از سر شکم بوده یا زیر شکم یا یک عقده بچهگانه!
– یه کتابه بود ، یارو یه صفحه کلی نوشته بود از دغدغه هاش و اینکه چقدر احساس کم بودن میکنه و دلش میخواد عظمت هستی رو فتح کنه و اینا ، بعد آخرش یه جمله به این مضمون نوشته بود: « ذهن آدم با این همه دردهای متعالی، اینهمه آرزوهای بلند، این همه سر و صدا، با خوردن یه نیمرو میتونه آروم بگیره. »
– اینکه خب وقتی یه نفر ازت میپرسه که چته (از تو میپرسه منظور خودمم) خیلی دوست دارم پشت این نقاب بهانههای فلسفی و پیچیده و مثلا متعالی قایم بشم ولی اینکه من این نکته رو میدونم یه جورایی مایهی خجالت و سر خوردگیه. به هر حال همین که آدم با خودش رو راست باشه یه قدم به جلوئه!
– حتی اگه بگی چته، بازم حس شرم و خجالت خودت از بین نمیره. پیش خودت، همیشه یه بچه ی غرغرو ی کم طاقت و ناتوان و دروغگویی.
پ.ن: هرچند ترجیح میدادم از بین میرفتم ولی چون دکمه اش دست من نیست پس سخت نمیگیرم، همین فرمون بریم جلو شاید فرجی شد
برچسب: انسان
اسیر خوردن
۱. آقای شرلاک یه عادتی داشتن که یادشون میرفت غذا بخورن. ایشان اعتقاد داشتن شکم پر باعث میشه آدم کندتر فکر کنه. و فکر کردن به اینکه «چی بخورم؟» ذهن آدمو از چیزای مهمتر پرت میکنه.
۲. سؤالاتی مثل شام را چکار کنم؟ و چطور این هفته را به آخر برسانم؟ ظرفیت ذهنی زیادی را اشغال میکنند. شفیر و مولایناتان به آن «پهنای باند ذهنی» میگویند. مینویسند «اگر میخواهید افراد فقیر را درک کنید، خودتان را تصور کنید که ذهنتان جای دیگری است. خویشتنداری مثل یک چالش است. حواستان پرت است و بهآسانی پریشان میشوید. و این هر روز تکرار میشود». کمیابی -چه کمیابی زمان چه پول- اینگونه منجر به تصمیمهای نابخردانه میشود.
اما تمایزی کلیدی وجود دارد میان افرادی که زندگیهای شلوغ دارند و آنهایی که در فقر به سر میبرند: نمیتوان از فقر مرخصی گرفت.
چرا فقرا اینقدر تصمیمهای بد میگیرند؟
۳. در شرکت جدیدی که کار میکنم نعمت غذایی فراوانه. شکم همه خفنهای شرکت هم جلوئه (تقریبا). من اگه جای مدیر عامل بودم این وضعیت رو عوض میکردم. انسانها گوسفند نیستن که با تامین یونجه و آب و جای خواب، خوب کار کنن. یا بر فرض که خوب کار کنن، این فضا واقعاً همون حس طویله رو نمیده؟ میدونم که اونا میگن این برای افزایش کارایی و شادابی و انگیزه و بهرهکشی(!) از کارمندها هست ولی خب… من دارم نمادسازی میکنم. قطعاً توی اون منطق سرمایهدارانه، این حرکت خیلی کوله!!
۴.
إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا(5)
عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا(6)
يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا(7)
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا(8)
إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا(9)
إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا(10)الإنسان
میفرماد: عبادالله نه تنها به نذر خود وفا میکنند و آن.چه را دارند میبخشند و مسکینان و یتیمان و اسیران را غذا میدهند و بیاعتنایی و سردی خود به دنیا را به اوج خود میرسانند.
۵. تازه وقتی انسان گشنه میشه مغزش گیرپاچ میکنه میفهمه چقدر اسیره. به خاطر چند کالری بیشتر تموم روح و روانش میریزه به هم. اون نقطه است که واقعاً باید یه دلیل واقعی برای تحمل داشته باشه. روزه رو در نظر بگیر. اون لحظههای آخر بعد یه روز سخت و پر فعالیت، وقتی فقط که داری واقعا رد میدی چی باعث میشه خودتو نگه داری؟ اونو میگم!
پ.ن: شرلاک رو دوست دارم. ولی شروع مطلب با نام و یاد اون دلیل بر الگوی خوبی بودن نیست!
پ.ن۲: جستارنویسی گرچه عموما طولانیتر است ولی با اینحال اتلاق جستار به این جونه پستها اشتباه نیست!
کبداً
وقتی همین انسان به جایی میرسد که نه لذتی میبرد و نه انتظار لذت را میکشد، چگونه میتوان او را وادار به تلاش بیشتر کرد؟
با فلسفه؟ با دین؟ با توضیح خیر و شر؟ با تاثیرات روانشناسی و چماق و هویج؟
در آن صورت این حرکت فریبکارانه ارزشی ندارد. انسانی در لقد خلقنا انسانا فی کبداً وجود ندارد.
سناریو ی واقعیت
اریک بِرن در کتاب بازیها به این نکتهی مهم اشاره کرده است که گاهی آدمها یک نقش خاص را در زندگی انتخاب میکنند، آنگاه زندگی را بهگونهای تفسیر میکنند که با سناریوی نمایش آنها جور دربیاید. مثلاً بعضیها از نقش سوپر من خوششان میآید و این نقش را برمیگزینند، پس از چنین اتفاقی، این افراد تمایل پیدا میکنند که افراد درمانده و بیپناه را پیدا کرده و به آنها کمک کنند تا از «سوپر من بودنِ خود» لذت ببرند. تا اینجای کار مشکلی وجود ندارد. مشکل زمانی ایجاد میشود که این افراد چنان به یافتن افراد درمانده عادت میکنند که در تمام دنیا غیر از افراد درماندهی نیازمند به «سوپر من» چیز دیگری نمیبینند. درواقع، این افراد بهتدریج در زندگی تنها چیزهایی را میبینند که با «نمایشنامهی انتخابی آنها» هماهنگی داشته باشد.اینچنین است که «واقعبینی» فدای «سناریوهای انتخابی ما» میشود. «شوالیهها» دنیا را یک صحنهی بزرگ مبارزه میبینند، «قماربازها» زندگی را یک قمار بزرگ میبینند که براساس «شانس» و «احتمال» یا یک برندهی خوششانس خواهی بود یا یک بازندهی بدبخت! «بدبینها» همیشه در حال «کشفجرم» و پیدا کردن شواهد یک دسیسهی پنهان یا یک جنایت بزرگ هستند!«سوپرمنها»، «شوالیهها»، «قماربازها» و «بدبینها» هر کدام فقط بخشی از واقعیت را میبینند اما گمان میکنند که «همهی واقعیت همین است». آنها چنان غرق بازی تکراری خود هستند که نمیتوانند دهها نمایشنامهی متفاوتی را که در کنارشان در جریان است را ببینند، به قول یوستین گرودر، نویسندهی نروژی، در کتاب راز فال ورق، «آنها چنان سرگرم جمع کردن کارتهای ژوکر برای کلکسیون خود هستند که ۵۲ ورق دیگر بازی را نمیبینند!»
کتاب یادداشت های یک روانپزشک – سرگلزایی
مفاهیم و عواطف – بخش دوم
قرآن کریم در عین حال مساله عواطف پاک و درست و آثار خوبی که آن عواطف در تربیت افراد دارد از نظر دور نداشته، اثر آن را در ،استواری امر جامعه پذیرفته، در آیه شریفه: أشداء علی الکفار رحماء بینهم* دو صفت از صفات عاطفی را به عنوان دو صفت ممدوح مؤمنین ذکر کرده، میفرماید مؤمنین نسبت به کفار خشن و بیرحمند، و نسبت به خودشان مهربانند.
و در آیه: لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودة و رحمة* مودت و رحمت را که اموری عاطفی هستند، دو تا نعمت از نعم خود شمرده و فرموده، از جنس خود شما، همسرانی برایتان قرار داد، تا دلهایتان با تمایل و عشق به آنان آرامش یابد، و بین شما مردان و همسران مودت و رحمت قرار داد، و در آیه: قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق* علاقه به زینت و رزق طیب را که آن نیز مربوط به عواطف است مشروع معرفی نموده، به عنوان سرزنش از کسانی که آن را حرام دانستهاند، فرموده: (بگو چه کسی زینتها و رزق طیب را که خدا برای بندگانش پدید آورده تحریم کرده است؟).
چیزی که هست قرآن کریم عواطف را از راه هماهنگ شدن با عقل تعدیل نموده، عنوان پیروی عقل به آنها داده است، به طوری که عقل نیز سرکوب کردن آن مقدار عواطف را جایز نمیداند.
در بعضی از مباحث سابق نیز گذشت که یکی از مراحل تقویت عقل در اسلام این است که احکامی را که تشریع کرده بر اساس تقویت عقل تشریع کرده، به شهادت این که هر عمل و حال و اختلافی که مضر به استقامت عقل است و باعث تیرگی آن در قضاوت و در اداره شؤون مجتمعش میشود تحریم کرده، نظیر شرب خمر، و قمار، و اقسام معاملات غرری، و دروغ، و بهتان، و افترا، و غیبت، و امثال آن.
تفسیر المیزان
مفاهیم و عواطف – بخش اول
دلیل پیوند بین مفاهیم و عواطف در اسلام كاملًا روشن است؛ زیرا اسلام مفاهیم و افكار را جداى از عمل و پیاده شدن نمىخواهد، بلکه آنها را بهعنوان نیروهاى محركهای براى ساخت یک زندگى كامل در چارچوب و قلمرو آن مفاهیم و افکار مىخواهد و بدیهى است كه افكار و مفاهیم چنین كاركردى نخواهند داشت مگر اینكه شكلى عاطفى به خود بگیرند. وقتى افكار و مفاهیم، احساساتى مناسب خود و عواطفى پشتیبان خود ایجاد كنند، این عواطف و احساسات نقشی مثبت در جهتدهى حیات عملى و رفتار كلى انسانها پیدا خواهند كرد. بهعنوان مثال مفهوم مساوات كه یكى از مهمترین مفاهیمى است كه اسلام بدان نوید داده است، نمىتواند در حوزه عملى، ثمره و نتیجه مطلوبى داشته باشد مگر آنكه از آن، عاطفه و احساسى مانند حس برادرى همگانى برآید؛ همان حسى كه اسلام آن را در مسلمانان پدیدار كرد و آن را به مفهوم خاص خود از مساوات، پیوند داد تا این مفهوم در قالب احساسی تپنده قرار گیرد كه توان ایجاد حركت و هدایت انسانها بر اساس اقتضائات آن مفهوم را داشته باشد.
آیتالله شهید سید محمدباقر صدر – رسالت ما (جلد پنجم گزیده آثار)، ص ۴۴۵.
قلب انسان
من میخواهم خیلی کوتاه، در یک بحثی وارد شوم. ما وقتی ابعاد وجودی انسان را ارزیابی میکنیم، میگوییم: با ارزشترین بُعد وجودی انسان، قلب انسان است. با ارزشترین بُعد انسان، عقل، نفس و اعضا و جوارحش نیست، بلکه قلب انسان است. چون قلب انسان، جایگاه خداوند است، با ارزشترین بُعد وجودی او است. عقل دنبال خدا میگردد، خداجو است. اّما آنکه خدا را در خود میگیرد قلب است.
آیت الله مجتبی تهرانی
پ.ن: همه چیز در مورد خداست …
آفلاین خوشحال
به این نتیجه رسیدم که یک شاخص خوشحالی وجود داره به نام “تعدد آنلاین شدن” یا “تکرر چک کردن شبکه های اجتماعی” که هرچی این شاخص بالاتر باشه نشان دهنده ی اینکه فرد مورد بررسی از خوشحالی کمتری برخورداره. دیدم آدم هایی رو که بی خود و بی جهت حتی وقتی تو فکر یک چیز دیگه اند میان و اینستاگرام یا تلگرام رو باز میکنن و یه چرخ خیلی کوتاهی میزنن و خارج میشن. ( وهمین فرآیند عبث 4 دقیقه ی بعد تکرار میشه) اکثرا اکانت همین آدم رو اگه چک کنید نوشته last seen hamin chand daghighe pish .
این نشون میده که یه چیز تو دنیای واقعی هست که این آدم ها ازش فرار میکنن. یه چیزی که باعث رنج یا ناراحتیشون میشه. برای همین شاید این افراد ذهن پریشونی دارند.
یا این که اون چیزی که توی شبکه های مجازی هست براشون جذاب تر از زندگی واقعیشونه و این هم نشون دهنده ی اینکه انگیزه و هدفی برای زندگی واقعیشون ندارن.
خلاصه اینکه اون چیز ریشه ایه رو حل کنید ، این اعتیاد به فضای مجازی هم حل میشه ان شالله.
پ.ن : هرچند یه تعبیر عاشقانه ای هم میشه کرد … ولی ولش کن!
پ.ن2 : هیچ کدوم از استدلال های بالا قابلیت مصداق یابی تام ندارد … یه چی گفتم فقط بهش فکر کنید!
تسلیم اکثر مردم در برابر لذائذ مادی موجب دوری آنها از حق و پذیرش سنتهای احساسی است
و در سنتهای احساسی که صاحبان تفکر مادی برای خود باب میکنند، (همان طور که گفتیم) عقل و نیروی تعقل دخالتی ندارد مگر به مقداری که راه زندگی را برای کامروایی و لذت بردن هموار کند، پس در سنتهای احساسی تنها هدف نهایی که هیچ چیز دیگری نمیتواند معارض آن باشد، همان لذت بردن است و بس و تنها چیزی که میتواند جلو شهوترانی و لذت بردن را بگیرد، لذت دیگران است. پس در این گونه نظامها هر چیزی را که انسان بخواهد قانونی است، هر چند انتحار و دوئل و امثال آن باشد، مگر آنکه خواست یک فرد مزاحم با خواست جامعه باشد، که در آن صورت دیگر قانونی نیست.
و اگر خواننده محترم به دقت اختلاف نامبرده را مورد نظر قرار بدهد آن وقت کاملا متوجه میشود که چرا نظام اجتماعی غربی با مذاق بشر سازگارتر از نظام اجتماعی دینی است، چیزی که هست این را هم باید متوجه باشد که این سازگارتر بودن مخصوص نظام اجتماعی غربی نیست و مردم تنها آن را بر سنتهای دینی ترجیح نمیدهند، بلکه همه سنتهای غیر دینی دایر در دنیا همین طور است، و از قدیم الایام نیز همین طوری بوده، حتی مردم سنتهای بدوی و صحرانشینی را هم مانند سنتهای غربی بر سنتهای دینی ترجیح میدادند، برای اینکه دین صحیح همواره به سوی حق دعوت میکرده و اولین پیشنهادش به بشر این بوده که در برابر حق خاضع باشند، و بدویها از قدیمترین اعصار در برابر بت و لذائذ مادی خضوع داشتند.
و اگر خواننده، حق این تامل و دقت را ادا کند آن وقت خواهد دید که تمدن عصر حاضر نیز معجونی است مرکب از سنتهای بتپرستی قدیم، با این تفاوت که بتپرست قدیم جنبه فردی داشت و در عصر حاضر به شکل اجتماعی در آمده و از مرحله سادگی به مرحله پیچیدگی فنی در آمده است
تفسیر المیزان ج4 ص 162
وابستگی از طفولیت!!
من یه خاطره بدون منظور میگم (!)بعد شما تطبیق بدید با شرایط کلان جامعه امروز.
یادمه در سال 4ام دبستان (که میشه همون 4ام نظام جدید :دی) یکی از مشق هامون بعد از خوندن هر درس علوم این بود که اون درس رو خلاصه کنیم (که اکثریت فقط رو نویسی میکردند!!) بنویسیم تو دفتری موسوم به دفتر علوم! خوب من همیشه به دلیل بدخط بودن و کثیف بودن دفترم نسبت به بقیه مورد سرزنش آموزگار مهربان واقع می شدم. و هر بار بهترین و خوشگل ترین مشق ها در کلاس درس معرفی میشد. من هم که میخواستم تابوی تمیز نوشتن رو بشکنم بالاخره مامانم رو مجبور کردم که بیاد و برای یه درس رو بنویسه. با نقاشی هاش و ژانگولر هایی که هنوز هم بلد نیستم 😐 خلاصه زد و ما خفن ترین تکلیف عمرمون رو نوشتیم (من که نه … در واقع مامانم!!) . بعد از اینکه مورد تشویق معلم واقع شدم به شدت احساس غرور و سر افرازی کردم. نه به خاطر اون تکلیف و تشویق معلم. بلکه به خاطر مشق های قبلی که خودم با دست خودم می نوشتم ولی اون موقع فهمیدم بقیه میدادن به بزرگتراشون بنویسن. (و به جهنم که اونا رو معلم تشویق میکرد!!)