روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم بی هدف سقف رو نگاه میکردم. «تق تق» در زد و بدون اینکه منتظر جوابم بمونه شتاب زده اومد تو. گفت : تو هم همون حسی رو داری که من دارم؟
متعجبانه جواب دادم: یعنی تو هم دلت لواشک میخواد؟
گفت: نه نه نه … منظورم اینکه تو هم حس میکنی هیچ چیزی عوض نشده؟
شونه هامو بالا انداختم و گفتم : چه اهمیتی داره؟
ادامه خواندن پرواز