شاید بتونم واقعا تنها لفظ «بچهبازی» رو به تجمع چند روز پیش دانشگاه بدم. گروکشیهای کودکانه و تقلیل یک فاشیسم عقیدتی که در بین تشکلها و تفکرهای غالب دانشگاه وجود داره به «تجمع غیرقانونی فلان تشکل و مقابله دانشجویان(!) با آنها» ویا «اغتشاش تشکل های دولت و اصلاح طلبان» نشانهی خوبی از روحیهی حقطلبی و حقیقتجویی که یک دانشجو باید داشته باشه نداره. وقتی هیچکس مسئولانه به رفتارهاش توی تجمع نگاه نمیکنه و سعی نمیکنه خودش ویا حتی دیگری رو منطقی نقد کنه نهایتا شاهد این هستیم که نشریههای پی در پی برای کوبیدن جناح ساختگی رو به رو انتشار پیدا میکنه و آستانهی صبر هرکس رو فرسایش میده. به این وضعیت اسفناک خشونتهای زیر خاکستری و عقدههای فردی و نارضایتی عمومی رو با چاشنی مدیوم فضای مجازی وقتی قاطی میکنید چیزی جز میوهی تعصب نمیچینیم.
من همه رو دعوت میکنم به گفتوگو و بازخوانی وقایع گذشته و دور شدن از پیشفرض هایی که داریم. پدیدهی چند روز پیش یک معادلهی سادهی تک مجهولی نبود. پر از پارامتر، پر از خطا و پر از عصبانیت رو که گره رو همینجوری که جلو میره کورتر میکنه.
واقعا نیازی نیست که هر جریان و تشکل سعی کنه که دیگری رو متهم کنه و پرچم خودشو بالا ببره. واقعا زیر این تهمتهای همیشگی روح و روان و اعتماد دانشجو هست که نابود میشه. کی میخوایم یاد بگیریم که باید حرف بزنیم؟
پ.ن: پیرامون تجمعهایی که در ۱۳ آذر در دانشگاه صنعتی امیرکبیر رخ داد حرف بسیار است. ولی چون اهمیتشون نسبت به چیزی که گفتم کمتره به ذکر نکتهی بالا اکتفا نموده و شما را به خدا میسپارم.
برچسب: دانشگاه
شکایت همچنان باقی است!
س.ن : این متن، مبسوط شکایات من به اساتید و مدیران دانشکده مون بود که مورد استقبال قرار نگرفت. اینجا میذارمش که بعدا خودم بیام بخونم و یه چیزایی یادم بیاد. برای مخاطب این وبلاگ خوندن این پست هیچ ارزشی ندارد و این پست وجههی آرشیو دارد. (از شما چه پنهان که پس از مدتها ننوشتن به این بهانهها، احساس کردم که پیشرفت خوبی در استفاده از کلمات داشتم!)
اندر احوالات کانال ۲
- همون طور که گفتم به خاطر فرم کانال اکثر پیامها رو میشه در دستهبندی «اعتراض و غر» جا داد. همواره اعتراضها مسخره نبودن ولی اکثرا اینجوری بودن. چیزی که برای جالب بود، پر بودن پیامهای به ظاهر اعتراضی از کلمات و اطلاحات احساسی بود، اون هم بدون اینکه به اصل موضوع پرداخته بشه. که البته این هم دلایلی داره به نظرم دلایل با دلایل ناله زدن یکیه.
- بله، بخشی از پیامهای کانال هم «ناله» بود. غر زدن و ناله زدن از هر موضوعی که بعضیهاشون یک تجربهی شخصی و درونی بود. شاید بشه دلیل این رفتار رو مخاطبان زیاد پیامها دید. یعنی وقتی فرد میدونه پیامش توسط دهها نفر خونده میشه برای بیرون اومدن از تنهایی و همصدا کردن افراد با خودش یه ناله ول میده (!) و مرتبا منتظر بارخوردها میمونه.
- جالب اینجاست که واقعا من دیدم افراد رو که مرتبا کانال رو چک میکردن تا بازخوردها رو ببینن و حتی در موارد باعث پز دادن هم میشد. شاید یکی از دلایل فرستادن پیامهای دیگر چنلهای پرمخاطب تلگرام برای کانال همین بوده باشه! البته همینجا از شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و اینستاگرام به خاطر ایجاد این اعتیاد تشکر کنیم!
- اعلام اشیای گم شده و انواع فراخوانها
- مسخره بازی و شوخی و طنز
- به اشتراک گذاری سلیقهی آدم ها (مثل موزیک)
- فضای مسخرهی کراش
- فضای توییتری
پ.ن: این موارد اخر رو به تفصیل نوشته بودم ولی چون پرید و ارزش دوباره وقت گذاشتن نداره همین جوری تیتر وار گفتم که بمونه!
اندر احوالات کانال ۱
کانال خیلی نیاز به معرفی نداره. کانال یه محصولی بود توسط یکی از بچههای دانشکده نوشته شده بود و به طور متشکل بود از یه ربات تلگرامی و یه کانال تلگرامی. هر کاربر ربات میتونست پیامی رو بفرسته و پس از تایید یکی از ادمینها منعکس بشه توی کانال تلگرامی. البته بدون اینکه ردی از نویسنده بمونه. همین ماهیت ناشناس بودن کانال بهش هویت و فرهنگ داد. برخلاف آریا که تقریبا از دید تکنیکی به کانال پرداخته بود من خواستم یکم (به قول جادی) در تقاطع تکنولوژی و جامعه بایستم و به این محصول نگاه کنم.
ادامه خواندن اندر احوالات کانال ۱
نقدی بر بسیج دانشگاه امیرکبیر – بخش چهارم و پایانی
۱۰. بسیج با هیچکدام از تشکلهای دیگر همکاری نمیکند. با توجه به وضع فعلی بسیج، بیشتر از اینکه این نهاد سعی کند که یک تشکل مستقل باشد، باید سعی کند یک بستر باشد برای فعالیتهای دانشجویی. و اولین قدم برای این کار، همکاری با دیگر تشکلها برای برگزاری کلاسها، اردوها، فعالیتهای فرهنگی و هنری است. حتی با تشکلهایی که از نظر سیاسی تفاوت فاحشی با بسیج دارد میتوان فعالیتهای سیاسی جذاب و به درد بخوری را ترتیب داد. این پتانسیل همکاری به دلایل مختلف که مهمترین آن نداشتن چنین بینشی به بسیج و در ادامه میتوان به الکی خودکفا بودن و خودبرتر بینی تشکل به مرحلهی ظهور نمیرسد.
۹.جملهی معروفی هست که در بین این تشکل آشناست: «وظایف بسیج توپاچهای است، نه داوطلبانه!». این فرهنگ سازمانی (!) باید زنگ خطری باشد برای این مجموعه. این جمله گویای چندین ضعف است که چندتا از آنها را برشمردم. ضعفهایی مانند کم بودن نیروهای اجرایی، ضعف سلسه مراتب ساختاری و … اگر این توپاچه کردنها اگر روی ساختار درست انگیزشی انجام نشود تا حدی این کارسپاری باعث فراری دادن اعضای بسیج میشود.
۱۱. در نهایت باید اضافه کنم که نمیخواهم این حس منتقل شود که بیرون وایسادهام و میگویم لنگش کن! بلکه خودم سعی وافری داشتم که در بسیج دانشکدهی خودمان این مشکلات را حل کنم ولی در بعضی موارد موفق شدهام و در بعضی موارد هم نه. اگر این انتقادهای من از سر دلسوزی نبود اول از همه آن را به دست بسیجیان نمیرساندم و انقدر وقت برای نوشتن و فکر کردن به آنها انجام نمیدادم. انشالله که این چند پست باعث پیشرفت مسلمین و مومنین بشه 🙂
پ.ن: عیدتون هم مبارک!
نقدی بر بسیج دانشگاه امیرکبیر – بخش سوم
۷. منظومهی کارهای بسیج به یک سمت نمیرود. یعنی اگر از من بپرسند که اقدامات این یک سال بسیج چه تغییری در دانشگاه داد (یا میخواست که بدهد) جوابی برای آن ندارم. (هرچند که در معارفهی مسئول بسیج، خیلی حرفها زده شده باشد و برنامهها ریخته شده باشد ولی از بد حوادث روزگار انجام نشده باشند!!) وقتی بسیج تبدیل شود به کشتیای که ناخدا ندارد و موج آن را به هر سویی که مایل باشد، بکشاند دیگر این کشتی فرقی با یک تکه چوب روی آب ندارد. هرچقدر هم که بخواهد بزرگ و با تجهیزات باشد! وقتی برای مجموعهای هدفی تعیین میشود این هدف در جای جای فعالیتهای تشکیلات رسوخ میکند و اولا برنامههایی برای رسیدن به آن هدف برنامهریزی میشود و حتی برنامههایی که به ظاهر برای آن هدف قرار نیست اجرا شوند هم، همان رنگ و بوی هدف را میگیرند و تاثیری شاید کم ولی غیرقابل جایگزینی را بر مخاطبان خواهند گذاشت.
۸. در ادامهی مورد بعدی باید به تفاوت رهبری و مدیریت اجرایی اشاره کنم. در تمامی ساختارهای موفق این جدایی باعث پیشرفت مجموعه میشود. وظیفهی رهبری سکان داری، تعیین راه ادامهی مجموعه، بررسی فعالیتها از دیدگاه بالاتر و فلسفی تر، ایجاد سازوکارهایی برای مدیران اجرایی و پیدا کردن راهبرد مجموعه برای نیل به هدف و در موارد تغییر هدف است. ولی وظیفهی مدیر اجرایی، اجرای یک فعالیت و پروژه به بهترین شکل ممکن است. انقدر سر مدیر اجرایی شلوغ هست که نمیتواند به وظیفههای رهبری برسد و حتما باید این نقشها از هم جدا باشد. ولی در حال حاضر تمامی این نقشها را چه در راس مجموتعه و چه در مراتب پایینتر توسط یک نفر انجام میگیرد و این خودش باعث آفات بیشماری است. و مهمترین آفت آن، سطحی بودن کارها و بی هدف بودن آنها است.
۹. و اما رسانهی بسیج! در واقع رسانهای که بدنهی آن تنها یک برد ( ِ سیاسی) است و یک کانال تلگرامی ( ِ شلم شوربا)! و با این بدنهی ضعیف و بینظم جز تنش آفرینی نمیتوان خیلی هم انتظار تغییرات و تاثیرات رسانهای داشت. از شعف هنری و بصری برد و کانال هم بگذریم ضعف محتوایی و تبدیل شدن کانال به خبرگزاری بسیج و تبدیل شدن برد به وسیلهی جواب دادن به این و آن و مچ گیری و اعتراض به بودجه (!) نمیتوان گذشت. برای این بدنه باید فکری کرد. جدای از بدنه هم گردانندگان ابزارهای رسانهای طوری عمل میکنند که انگار همبستگی کاملی با خود تشکیلات بسیج ندارند. این ضعف هم نمیدانم که از کجا سرچشمه میگیرد ولی برای آن باید فکری کرد.
ادامه دارد …
نقدی بر بسیج دانشگاه امیرکبیر – بخش دوم
۳. بخش سیاسی مجموعه بیشتر تبدیل شده است به بخش سیاسیبازی. میدانم که یک تشکل چپ هم در دانشگاه وجود دارد ولی دلیل نمیشود که هر اراجیفی که میگوید ما هم جوابش را بدهیم. آن هم جوابهایی سراسر مغلطه. حتی اگر بر سر دلسوزی و با نیت خیر باشد تاثیر بد خود را میگذارد. در عموم نقدها بر بسیج آن را تشبیه میکنند به پیاده نظام جبههی اصولگرایی. باید بسیج دانشجویی ثابت کند که یک نهاد سیاسی نیست و وارد این بازیهای مسخرهی سیاسی نمیشود و هرجا که حق آنجا باشد، بسیج هم آنجا خواهد بود.
۴. همانگونه که بسیج در کنار مردم است، بسیج دانشجویی هم باید در کنار دانشجویان باشد. چرا بیان مسئلهی نبود یک تشکل صنفی در خوابگاهها باید از دهان افراد و مجموعههایی در بیاید که معلوم نیست چه نقشهی سیاسی و انحرافی برای آن دارند؟ جدای از اینکه این مسئله باید از طریق بسیج لبه عنوان تنها نهاد فرهنگی-مذهبی دانشگاه باید بیان شود، باید این سوال پرسیده شود که چرا با وجود یک دفتر بسیج در هر خوابگاه باز این مسائل حل نشدهاند؟ پس بسیج دقیقا چه کاری آنجا انجام میدهد؟ فرهنگ سازی ؟؟؟
حال شما این مشکل را میتوانید به تمامی جوانب و مشکلات فرهنگی دانشگاه تعمیم دهید. چیزی تغییر نمیکند.
۵. سلسه ساختار رسمی بسیج یک ساختار طولی و مثلثی است. در حالی که با توجه به ظرفیتهای دانشجویی، وضعیت فعلی افراد فعال بسیج و ضرورت انجام کارهای اجرایی به صورت چریکی (!) بهتر است این ساختار به صورت عرضی و پهن تر باشد. در ساختار فعلی مشاهده شده است که مسئول کل بسیج دانشگاه با اجرایی ترین و جزئی ترین فرد تیم اجرایی مجبور به تعامل است و این خود خبر میدهد از ضعف درون! بنابراین میتوان این ساختار رو به صورت مجموعهای از گروههای اجرایی در آورد و هر کار و پروژه را به یکی از این تیمها داد که خودشان آن را مدیریت کنند و اجرا کنند و با اینکار باعث تخصصی شدن تیمها، یکپارچه شدن اجرا و مدیریت بهتر منابع میشویم.
۶. حقیقتا تعداد افراد فعال بسیج کم هستند. و این خود چند دلیل دارد. نخستین دلیل آن سیالیت افراد فعال است. کسی که مسئول بسیج میشود تنها یک سال این سمت را دارد و قطعا در سال بعد جایش را به کس دیگری خواهد داد. (که این خود میتواند حاوی ضعفها و قوتهای زیادی باشد) همواره بسیج در حال تربیت نیروهای جدید و دور انداختن (بهتر است بگوییم پشتیانی نکردن و نگه نداشتن) نیروهای فعال قبلی است. گویی کار در این نهاد یک کار کوتاه مدت هست و هرکس تاریخ انقضایی دارد. بنابراین در صورتی که در برههای کادر سازی خوب انجام نگیرد عملا بسیج دانشجویی فلج خواهد شد. دومین دلیل هم جلوهی بسیج است که یک جلوهی سیاسی دارد و همین باعث دور شدن افراد مذهبی و حتی غیرمذهبی ولی اخلاق مدار و دلسوز از این نهاد میشود. سومین دلیل نیز عرصهی کم وسعت فعالیتهای بسیج است که بستر مناسبی برای کارهای فرهنگی و هنری و انسانی نمیباشد. برای مثال جایگاه عرصهی موسیقی در بسیج خالی است. همچنین عمیق نبودن فعالیتهای علوم انسانی و اسلامی نیز یکی دیگر از کاستیهای فعالیتهاست. بر همگان روشن است که حلقههای مطالعاتی فلسفی وحتی سیاسی و گعدههای چالشی برای تشکل بسیج نیست و تشکلهای به ظاهر اسلامی دیگر در حال برگزاری آنها میباشند.
ادامه دارد …
نقدی بر بسیج دانشگاه امیرکبیر – بخش نخست
بسم الله الرحمن الرحیم
در آستانه انتخابات مسئول بسیج دانشگاه امیرکبیر برآن شدم تا انتقادات خودم را پس از یک سال فعالیت در این تشکیلات بگویم باشد که همگان به خصوص مسئول بسیج بعدی حواسش به این نکات باشد!
۱. بسیج دانشجویی یک دانشگاه صنعتی باید چند ویژگی محوری را همراه خودش داشته باشد: اولا بسیج دانشجویی باید در کنار دانشجو باشد. یعنی هرجا اسم از بسیج آورده شد کسی نگوید: اه و پیف! بلکه با روی خوش نهادی را یادشان بیاید که در کنار آن هاست و نمیگذارد حق آنها پایمال شود و در تمامی عرصهها مددرسان دانشجو باشد. بسیجی که اولین بار از دل «مردم» سر برآورد و برای مردم «جهاد» کرد. بسیج آن موقع که امام دستور به ایجادش داد سکوی جریانهای فکری و سیاسی نبود. چرا باید صدای مظلومیت دانشجویان خوابگاهی از تریبون یک تشکل سیاسی (با شائبهی انحراف) شنیده شود و نه از تریبون بسیج؟ چرا نباید بسیج به دنبال باز ستاندن حق آنان باشد؟ دوما بسیج باید تشکیلاتی باشد و تشکیلاتی کار کند. بسیج باید حامی و تقویتکنندهی روحیهی تیمی باشد و آثار و برکات آنرا متجلی سازد ولی … در این مورد بعدا بیشتر خواهم نوشت. سوما چرا دغدغهها بسیج دانشجویی، مربوط به دانشجو و دانش نیست؟ چرا مسائل بسیج دانشگاه صعنتی مروبوط به دانشگاه و صنعت نیست؟ چرا بسیج به دنبال حل مشکل ارتباط دانشگاه و صنعت، پیگیر ایجاد شغل برای فارغالتحصیلان، اعتراض به پایمال شدن انسانیت در صنعت نیست؟ چرا مسئولان بسیج ارتباط نزدیکی با دولتمردان وزارت کار ندارند؟
۲. عموم بسیجیان دانشگاه صنعتی به عنوان سردمداران و بیرق به دستان عرصههای فرهنگی و اجتماعی کتاب نمیخوانند. گویا این عنصر مهم از زندگی آنها حذف شده است. در کتابخانهها بسیج کمتر کتاب به درد بخوری مربوط به علوم انسانی و اسلامی میتوان یافت. عموم این کتابخانهها پر شده است از خاطرات دفاع مقدس و کتابهای درسی و کمک درسی. آثار این زهر در جای جای فعالیتهای بسیج هوایداست. سیاستزدگی، مدیریت نادرست، بصیرت کم در عرصههای رسانه و فرهنگی، مغالطه در بحثها، نداشتن سخنتی متقن در برابر انتقادات و … از نتایج کمبود مطالعه خصوصا در عرصههای انسانی و دینی و مدیریتی است. برای حل این مشکل هم سازوکار خاصی نیاز نیست. همین که این نیاز حس شود و همهی افراد وقتی را در زندگیشان برای این امر خالی کنند کافی است. حلقههای مطالعاتی به راه بیاندازند و مناظرههای مختلف و با دعوت از آرای متفاوت داشته باشند. آزاد اندیش باشند و تعصب را کنار گذارده و بهشتی گونه دفاع کنند!
… ادامه دارد
الگو برداری
بچه ها برای سر و سامون دادن به وضع بسیج دانشکده دنبال چهارچوب و الگو بودند. یکی از دوستان پیشنهاد داد که بریم از کار های شهید دیالمه استفاده کنیم و به خاطر شباهت هایی که وضع ایشون به ما داره میتونیم از کارهاشون الگو برداری کنیم.
ولی این الگو برداری نباید به مفهوم تقلید برداشته بشه. برای مثال فرض کنید شهید دیالمه برای حل مسئله ای، از یک روش و رفتار خاص استفاده کرد. ما برای حل همون مسئله نباید از همون راه حل استفاده کنیم. چون اولا شرایط و اوضاع اون زمان با این زمان خیلی متفاوته و میتونه یه راه حل یکسان، کاملا نتیجه ی عکس بده، دوما شاید راه حل های بهتری در دسترس باشند که بتوان از آن ها استفاده کرد و سوما شاید نتیجه ی اون راه حل در دراز مدت چیز دیگه ای بوده و ما نیاز داشته باشیم که نتیجه رو بیشتر مطالعه کنیم.
پس چیزی که برای ما توی الگو برداری از هر چیزی باید مهم باشه اینکه ببینیم اولا شرایط و پیش فرض های اون چیز برای حل مسئله چی بوده و دوما با داشتن این دانش سعی کنیم ببینیم چجوری به این راه حل رسیده شده. یعنی چیزی که در واقع ما باید یاد بگیریم و هدف الگو برداری هست همین نحوه رسیدن از مشکل به راه حله و خود راه حل به طور مجزا ارزشی نداره.
پ.ن: (یه کم طولانی ولی خب … مفید! )
به نظر من از همینجا پاسخ بعضی از سؤالات شما روشن شد. معلوم است یک مشت جوان دانشجو که در دانشگاه، ادّعای این را دارند که بسیجند و میخواهند به وظایف دانشجویی عمل کنند، کار سیاسیشان هیچ حدّ و حدودی ندارد. البته شما نباید به عنوان یک حزب مطرح شوید. اگر شما یک حزب و یک تشکیلات در کنار تشکیلات دیگر شدید، بقیهی تشکیلات رقیب شما میشوند. در حالی که طبیعت بسیج این است که رقیب هیچ تشکیلاتی، مگر تشکیلات ضدّ انقلاب نیست؛ بلکه تشکیلات دیگر را در زیر بالهای خودش میگیرد. بسیج، اینگونه است دیگر؛ کمااینکه در دورهی دفاع مقدّس، از اوّل انقلاب، همواره بسیج آن مجموعهای بود که همهی افراد و جناحها و گروههای مختلف را زیر بالهای خود میگرفت.
شما طوری حرکت کنید که بتوانید همه را زیر بالهای خودتان بگیرید. البته چه کسی زیر بار شما خواهد آمد؟ آنکه اصول شما را قبول کند. شما نباید از اصولتان تخطّی کنید. باید اصول خودتان را با همهی دقّتهایش حفظ کنید، والّا آن وقت کلمهی بسیج، صدق نمیکند و چیز دیگری خواهد شد. اگر میخواهید بسیج به معنای حقیقی کلمه باشد، باید از آن اصول و مبانی انقلابی و دینی و ایمانی خودتان، با دقّت تمام محافظت و بر آنها پافشاری کنید.
البته درعینحال از لحاظ جهتگیری سیاسی و از لحاظ موضعگیری گروهی، هر کس با هر گرایشی که بخواهد زیر بال شما بیاید، با شما کار کند و در ثواب شما شریک شود، باید بگویید عیبی ندارد. البته نه اینکه حتماً عضو شما شود؛ چون لابد عضویت، باید شرایطی داشته باشد. قاعدتاً اینها را خودتان بهتر از من میدانید؛ چون در میدان عملِ آن کار هستید. عضویت، ممکن است شرایطی داشته باشد، ولی همکاری، نداشته باشد؛ همکاری هم ممکن است درجاتی داشته باشد؛ و هلم جرّا.
بنابراین، من محدودیتی برای یک مجموعه نمیبینم، مگر محدودیتهایی که فکر و مبانی و مواضع دینی و ایمانی و سیاسی شما برای شما ترسیم میکند. جز اینها، من محدودیتی برای کار فکری، یا سیاسی نمییابم.
me.break()
اولش كه تازه دانشگاه آمده بودم؛ روياهاي زيادي داشتم؛ تصور از يك جايي كه قرارست كلي رشد كنيم و ياد بگيريم و همه چيز در اختيارمان است كه آينده خودمان و كشورمان را با آن ظرفيت كودكانه مان بسازيم. طبيعي بود كه هر سال بالايي اي كه مي ديدم ؛ كلي سوال مي پرسيدم. يكي از درد دل ها خيلي به دلم نشست. ” اينجا كه آمدي عقايد و آرمان ها و اميالت را بنويس؛ تا كن يه گوشه بزار؛ سال ديگه برو پي اش ؛ اگه بهش نخنديدي يعني رشد نكردي!” . البته اين بنده خدا ميخواست بگه كه دانشگاه محيط خوبي براي رشد ماست. اما آدم وقتي به ماه رمضان ميرسه ؛ نگاه مي كنه چيزهايي كه از خدا سال گذشته ميخاسته و امسال ميخاد؛ چقدر فرق كرده. بعضي موقع ها آدم مي مونه كه با اون همه رشد ظاهري كه كرده؛ وقتي ميخاد براي شب قدر برنامه بريزه؛ تكرار است و تكرار و تكرار …
انگار در يك حلقه ي whlie گير كرده باشي كه برايت رفتن به مرحله بعد ميسر نباشد. در حلقه كه هستي؛ خيلي چيزها عوض مي شود و انسان خيال ميكند كه تغيير مي كند. اما به شرط ادامه حلقه كه ميرسي ؛ مي بيني تكان نخورده اي.
به راستي دستور break; كجاست كه از اين مرحله هم بگذريم…
دست ما گيرد مگر در راه عشقت #جذبه_اي
ورنه پاي ما كجا وي #راه #بي_پايان_كجا