یه تحقیق مختصری انجام دادم در مورد امکان تحقق هوش مصنوعی، که در واقع برای درس اندیشه اسلامی یکم بود. هم برای بایگانی و هم برای افراد علاقهمند میذارمش اینجا
چکیده
کلید واژهی هوش مصنوعی چند سالی است که در مباحث علمی، فنی، مهندسی و حتی فلسفی پرطرفدار و جنجالی شده است. ظهور و بروز دستیاران دیجیتالی، هوشمندانه رفتار کردن اپلیکیشنها، بیشتر شدن اخبار تکنولوژی از رباتها، حتی تحولات صنایع دیگر (و بعضا حساس مانند صنایع نظامی) در اثر بهینهتر شدن کارکردشان به علت اتوماتیزه شدن از عوامل آشنایی بیشتر اقشار جامعه با این حوزه و ظاهر شدن بحثهای پیرامون این مقوله میباشد. از طرفی برای فیلسوفان که علاقهمند به مباحث نظری و فکری هستند سوالهای بنیادین و چالشبرانگیزی در حوزه مطرح شده است. سوالاتی که برای پاسخ به آنها باید ریشههای فکری مختلفی بررسی شوند تا پاسخ هر مکتب فکری به آنها داده شود. عمدهی این سوالات اساسی در حوزههای اخلاق، چیستی آگاهی، آیندهی بشر در شرایط جدید، منطق و زبان میباشد.
در این مقاله، سعی برآن شده است که امکان تحقق تفکر در کامپیوترها بررسی شود و به چیستی ذهن و خودآگاهی و هوشمندی و نفس پرداخته میشود. در ابتدا تعریفی غیردقیق در مورد هوش مصنوعی گفته شده تا واقعگرایانهتر با جایگاه با هوشمصنوعی در زندگی روزمره آشنا شویم. سپس به سراغ پاسخهای جدی و پرطرفدار به اینگونه سوالات میپردازیم و با بررسی ریشهی هر پاسخ در مکاتب فکری تصویری نسبتا جامع در پاسخ به این پرسشها ارائه میکنیم.
هوش مصنوعی چیست؟
سیستمهای دارای هوش مصنوعی به سیستمهایی گفته میشود که میتوانند واکنشهایی مشابه رفتارهای هوشمند انسانی از جمله درک شرایط پیچیده، شبیهسازی فرایندهای تفکری و شیوههای استدلالی انسانی و پاسخ موفق به آنها، یادگیری و توانایی کسب دانش و استدلال برای حل مسائل را داشته باشند. این هدف گاه ممکن است با استفاده از الگوریتمهای ساده و الگوهای از پیش تعیین شده محقق شود، ولی گاهی هم نیاز به الگوریتمها فوقالعاده پیچیده دارد. البته امروزه الگوریتمهای هوش مصنوعی قادر به انجام کارهایی هستند که انسانها به طور مطلوب توانایی انجام آنها را ندارند. در ادامه به بعضی از کاربرهای هوش مصنوعی اشاره خواهد شد.
هوش مصنوعی را باید عرصهی پهناور تلاقی و ملاقات بسیاری از دانشها، علوم، و فنون قدیم و جدید دانست. ریشهها و ایدههای اصلی آن را باید در فلسفه،زبانشناسی، ریاضیات، روانشناسی، عصبشناسی، فیزیولوژی، احتمالات و بهینهسازی جستجو کرد.
کتب و محققان برجسته هوش مصنوعی، این رشته را با عبارت «مطالعه و طراحی عناصر هوشمند» توصیف میکنند که در آن یک عنصر یا عامل هوشمند سیستمی است که محیط را درک کرده و اقداماتی را برای حداکثر کردن احتمال موفقیت خود انجام میدهد. جان مککارتی، مبدع این عبارت در سال ۱۹۵۵ آن را به شکل «علم و مهندسی ساخت دستگاههای هوشمند» تعریف کرده است. در هوش مصنوعی از ابزارهای متنوعی استفاده شده که شامل نسخههایی از بهینهسازی تحقیق و ریاضیات، منطق، روشهای مبتنی بر احتمالات و اقتصاد و بسیاری موارد دیگر میشود. این رشته مبتنی بر این ادعاست که توانایی اصلی انسان، هوش را میتوان به گونهای دقیق توصیف کرد که دستگاهها هم قادر به شبیهسازی آن باشند.
«پردیب دابی» (Pradeep Dubey) یکی از همکاران و گردانندگان شرکت «اینتل» (Intel) از هوش مصنوعی چنین یاد میکند: «یک چشمانداز ساده که در آن کامپیوترها از انسانها غیر قابل تشخیص میشوند». در تعریف دیگری هوش مصنوعی «ساخت معنا از داده» بیان شده، این مفهوم به خوبی بیانگر این است که امروزه چگونه از هوش مصنوعی در کسبوکارها استفاده میشود.
به طور دقیقتر تعریف هوش مصنوعی آن را به عنوان شاخهای از علوم کامپیوتر مشخص میکند که با خودکارسازی رفتارهای هوشمندانه سروکار دارد. برای همین همین شاخه به زیر شاخههایی زیر تقسیم میشود:
- یادگیری ماشین (Machine Learning) شاخهای از هوش مصنوعی است که به مطالعه و ساخت سیستمهایی با قابلیت یادگیری از دادهها میپردازد. به طور مثال، به کمک سیستم یادگیری ماشین میتوان یک سیستم مدیریت ایمیل را آموزش داد تا پیامهای هرزنامه را از دیگر پیامها تشخیص دهد. این سیستم پس از یادگیری میتواند به دستهبندی ایمیلهای جدید به هرزنامه و غیر آن بپردازد.
- بینایی ماشین (Machine Vision) فناوری و روشهای مورد استفاده برای بهبود شناسایی و تحلیل خودکار مبتنی بر تصویر در کاربردهایی مانند بازرسی خودکار، کنترل روند و هدایت روبات در صنعت است. حوزه بینایی ماشین بسیار گسترده است. کاربرد اصلی بینایی ماشین در بازرسی خودکار و هدایت روباتهای صنعتی است، همچنین برخی کاربردهای رایج بینایی ماشین در تضمین کیفیت، دستهبندی، کار با مواد، هدایت روباتها و اندازهگیری نوری است.
- پردازش زبان طبیعی (Natural Language Processing) یکی از حوزههای علوم کامپیوتر، هوش مصنوعی و زبانشناسی است که به تعامل کامپیوتر و زیان انسان (طبیعی) میپردازد. از این منظر پردازش زبان طبیعی به حوزه تعامل انسان-کامپیوتر مربوط میشود.
- روباتیک شاخهای از فناوری است که به طراحی، ساخت، عملیات و کاربرد روباتها و سیستمهای کامپیوتری برای کنترل، فیدبک حسگرها و پردازش اطلاعات میپردازد. ترکیب دانش و الگوریتمهای هوش مصنوعی با رباتها به انسانها ابزارهایی میدهد که بهتر از ابزارهای معمول قادر به انجام کارهای سنگین، خطرناک و یا حتی ظریف باشند.
شبکههای عصبی مصنوعی مدلهایی الهامگرفته شده از سیستم عصبی مرکزی حیوانات (به ویژه مغز) هستند که توانایی یادگیری دستگاه و تشخیص الگو را دارند. این شبکهها معمولا سیستمی از عصبهای به هم پیوستهاند که میتوانند مقادیر ورودی را با تزریق اطلاعات در شبکه محاسبه کنند. . اکثر کاربردهای امروزی هوش مصنوعی بر پایهی یادگیری عمیق هستند. به لطف امکان گسترش دادن سریع طراحی شبکههای عصبی و تبدیل کردن آنها به سیستمهایی پیچیدهتر و قویتر با لایههای جدید، مقیاس یادگیری عمیق را میتوان به سادگی تغییر داد و آن را با کاربردهای بسیار زیادی منطبق کرد.همانند دیگر روشهای یادگیری ماشین، شبکههای عصبی هم در انواع فعالیتهایی استفاده میشوند که انجام آنها با برنامهنویسی قراردادی معمولی دشوار است؛ از جمله بینایی ماشین و تشخیص صحبت.
انواع هوش مصنوعی
برای هوش مصنوعی تعریف های متعددی ذکر شده است که همگی آنها را می توان در قالب دو رویکرد عمده «هوش مصنوعی ضعیف» و «هوش مصنوعی قوی» قرار داد. رویکرد قوی به مسئله هوش مصنوعی ، در پی آن است ماشینی بسازد که تمامی قابلیت هایی که تداعی گر هوش در انسان است ( از قبیل آگاهی ، اراده ، تفکر ، فهم معنا و زبان ، یادگیری و …) را از خود بروز دهد. از این رو تعریفهایی منطبق با چنین عملکردی از هوش مصنوعی ارائه می کند، به عنوان مثال گفته اند: «خودکارسازی فعالیت های مرتبط با تفکر انسان مانند تصمیم گیری، حل مسئله ، یادگیری و… ». در مقابل در رویکرد ضعیف به هوش مصنوعی ، تنها به داشتن کارکرد مشابه ، آن هم در برخی زمینه های توانمندی هوش انسانی اکتفا می شود ، از این رو لازم نیست مثلا ماشین ساخته شده دارای آگاهی یا توانمندی هایی از این قبیل باشد . به عبارت دیگر همین توانایی هایی که امروزه در رایانه ها برای انجام امور محاسباتی دیده می شود ، هوش مصنوعی به معنای ضعیف آن است.
روشن است که آنچه به لحاظ فلسفی مورد مناقشه است، همان رویکرد قوی به مسئله هوش مصنوعی است و گرنه با نتایج تجربی به دست آمده ، هیچ کس منکر این نیست که رایانه ها امروزه در برخی زمینه ها (مانند سرعت و دقت محاسبات جبری) حتی از انسان پیشی گرفته اند، اما درباره اینکه آیا این اعمال همراه با اوصاف ذهنی متعلق به انسان ، مانند آگاهی، فکر و . . . صورت می گیرد یا شاید صورت بگیرد ، تردیدهای بسیاری وجود دارد.
رویکردهای بنیادین در مسئله هوش مصنوعی
نشانه گرایی (
Symbolism )
این نگرش که با
عنوان دیدگاه نمادین، کلاسیک و سنتی مشهور شده یک نگرش محاسباتی به ذهن دارد. ایده
اساسی این است که فکر کردن یعنی محاسبه کردن. طبق این نظریه اولا تفکر چیزی جز
محاسبه نیست و ثانیا افکار رمزهای پایه ای هستند که ویژگی های نحوی و دلالت شناختی
با هم دارند. نشانه گرایان به این باور رسیده بودند که کار رایانه بسیار شبیه ذهن
است و در واقع هر دو تنها سیستم هایی هستند برای داده پردازی علایم صوری که خود
بازنمودهایی از جهان خارج محسوب می شوند.
در همین رابطه، که در سال ۱۹۵۰ توسط Alan Turing معرفی شد، آزمونی است که توانایی یک سیستم کامپیوتری در نشان دادن رفتارهای هوشمندانهٔ مشابه انسان را مورد سنجش قرار میدهد. در این آزمون، ارزیاب سؤالاتی را برای دو شرکتکننده شامل یک انسان و یک ربات مطرح میکند اما برای وی مشخص نیست که کدام یک از دو شخصیتِ مورد سؤال انسان است و کدام یک ربات و او تلاش میکند تا با توجه به پاسخ سؤالات، انسان را از کامپیوتر تشخیص دهد. در واقع، اگر کامپیوتر (ربات) بتواند به نحوی به سؤالات پاسخ دهد که ارزیاب را در تشخیص خود دچار اشتباه نماید، آزمون تورینگ را با موفقیت پشت سر گذاشته است.
در مقابل استدلال اتاق چینی ( argument room Chineese ) سرل در نقد کارا بودن این آزمون و به عنوان پاسخی به آن مطرح شده است. در واقع نتایج حاصل از آزمایش اتاق چینی حکایت از این دارد که هیچ برنامهای نمیتواند به کامپیوتر ذهن، فهم یا آگاهی بدهد. حال آن برنامه هر آنچه میخواهد هوشمند باشد و باعث شود کامپیوتر همچون انسان رفتار کند.
سرل اینگونه این آزمایش را شرح میدهد: فرض کنید من درون یک اتاق در بسته محبوس شده باشم و یک کتاب به زبان انگلیسی دارم که در آن قواعد و مراحل اجرای یک برنامه کامپیوتری (همان برنامهای که ماشین به کمک آن قادر است ورودی چینی را به خروجی چینی تبدیل کند) نوشته شدهاست. حال کسانی که بیرون اتاق هستند یک دسته بزرگ نوشتههای چینی به من میدهند. فرض کنید (همانطور که واقعاً این طور است) من چیزی از زبان چینی نمیدانم نه نوشتن و نه خواندن و حتی من مطمئن نیستم که بتوانم بین نوشتههای چینی یا زبانهایی شبیه آن مثلاً ژاپنی و شکلکهای بیمعنی تفاوت قائل شوم. از نظر من نوشتههای چینی فقط پر از شکلکهای بیمعنی است. با این حال من قادر هستم ورودی که از بیرون اتاق به زبان چینی دریافت کردهام را به کمک کتاب و مراحل اجرای برنامه گفته شده پردازش کنم و یک یادداشت به زبان چینی را به افراد بیرون اتاق بدهم. او میگوید اگر کامپیوتر اینگونه تست تورینگ را پشت سر گذاشتهاست (که در صورت پشت سر گذاشتن چنین است) من هم میتوانم چنین کاری کنم. حال او بیان میدارد در این آزمایش فرق جدی بین نقشی که کامپیوتر ایفا میکند با نقش او وجود ندارد چرا که هر دو یک سری گامهایی را برمیدارند و در نهایت برداشتی که از کار آنها میشود این است که آنها در یک گفتگو شرکت داشتهاند. با این حال سرل قادر به فهم مکالمه نیست پس میتوان اینگونه ادعا کرد که کامپیوتر نیز چنین است و مکالمه را نمیفهمد. سپس سرل اینگونه قضیه را بیان میکند که بدون “فهم” نمیتوان عمل ماشین را “فکر کردن” توصیف کرد پس کامپیوتر نمیتواند فکر کند و در نتیجه نمیتوان برای آن ذهن قائل بود. همه صحبتهای بالا در نهایت سرل را به این نتیجه رهنمون کرد که رسیدن به “هوش مصنوعی قوی” ناممکن است. البته در پاسخ به این ادعا، پاسخهایی داده شده است که از حوصلهی مقاله خارج است.
پیوندگرایی: در این رویکرد معتقدند که با استفاده از برنامه ریزی می توان ماشین را به معنای حقیقی هوشمند کرد. آنها می گویند رایانه فاقد توانایی های نشانگر هوشمندی در انسان مانند یادگیری است و تلاش می کنند ماشینی بسازند که بیشترین شباهت را از نظر عملکرد و ساختار با مغز انسان داشته باشد. شبکه های پیوندگرا بر ایده ای از شبکه های عصبی زیستی مبتنی هستند که پیشتر در مورد آنها صحبت کردیم. از منظر پیوندگرایان ، مغز انسان نیز یک شبکه پیوندی است که قسمت های مختلف آن به صورت همزمان عملیات داده پردازی را بر روی اطلاعات واصله صورت می دهند و در واقع یک کل در هم تنیده هستند و چنین نیست که اطلاعات تنها در یک نقطه مرکزی پردازش شوند.
طرح مسئله
برای یافتن پاسخ دقیق به مساله امکان هوش مصنوعی، انچه همواره مورد توجه فیلسوفان قرار داشته مساله ذهن و بدن بوده است. پاسخ به سوالاتی مثل اینکه سرشت واقعی فرایندهای ذهنی چیست؟ موطن اصلی ذهن کجاست؟ خودآگاهی چیست و فکر کردن به چه معنی است؟ پیوند بین ذهن و بدن چگونه شکل گرفته است؟ آیا اراده موجودیتی مستقل دارد؟ رابطه اراده، بدن و اختیار چیست؟ و پرسش هایی از این قبیل پایه اصلی در پاسخ به مساله امکان هوش مصنوعی است.
ما در این بخش دیدگاههای عمده رایج در ارتباط با مسئله ذهن و بدن را با تفکیک دو حوزه فکری غربی و اسلامی میآوریم و به طور مختصر و تنها در حدی که در پاسخ به مسئله معهودمان چاره ساز شوند با مبانی آنها آشنا میشویم و در بخش آینده از این مبانی برای پاسخگویی به مسئله امكان هوش مصنوعی با توجه به هر دیدگاه بهره میگیریم.
دیدگاه های رایج در حوزه فلسفی غرب
بعد از آشنایی مختصر با هر دیدگاه در رابطه با ذهن و بدن ، با بررسی نسبت آنها با دو رویکرد نشانهگرایی و پیوندگرایی میتوانیم بگوییم که آیا این مکاتب تحقق هوش مصنوعی را شدنی میدانند یا خیر.
دوگانه انگاری جوهری ( Dualism Substance )
مشهورترین دوگانه انگار جوهری «دکارت» است. از نظر او جهان طبیعت در نهایت از دو جوهر به کلی متفاوت تشکیل شده است : نفس و ماده. نفس چیزی است که فکر و شعور دارد ، ولی بعد ندارد و در مقابل جسم بعد دارد ، ولی فکر و شعور ندارد. او رویدادهای ذهنی را کاملا شخصی و غیر مکانی میداند و معتقد است اندیشیدن، فرایندی کاملا غیر مادی و عمل نفس است.
بر اساس این نگرش، عامل هوشمند باید حتما دارای بخش مجرد برای ادراک، آگاهی و سایر ویژگی هایی باشد که از یک دستگاه هوشمند انتظار می رود و همچنین انسان ، به دلیل اینکه تنها ابزار مادی را در اختیار دارد، توانایی ایجاد موجود مجردی را ندارد و باید مستقیما توسط خداوند افاضه شود. از دیگر سو ، هر دو رویکرد نشانه گرایی و پیوندگرایی در صدد هستند تنها با ابزار مادی به این مهم دست یابند. روشن است که یک دوگانه انگار جوهری، هر دوی این رویکردها را در ساخت موجود هوشمند عقیم می داند.
دوگانه انگاری رایج ( Dualism Popular )
بر مبنای این نظریه، یک شخص ، یک «روح در ماشین» تمام عیار است ، که ماشین ، جسم انسان است و روح، جوهری معنوی است که ساختار درونی آن کاملا با ماده تفاوت دارد، اما با وجود این روح کاملا مکانمند است. در واقع بر اساس این دیدگاه، بدن نوعی ظرف است و ذهن یا نفس درون این ظرف جای گرفته است. بر اساس این نظریه ، ذهن با بدن از طریق مغز مرتبط است. این نظریه مشکل مربوط به نظریه دوگانه انگاری جوهری مبتنی بر مبهم بودن چگونگی ارتباط نفس غیر مکانمند با بدن مکانمند را با مکانمند کردن نفس توجیه کرده است.
گرچه دو دیدگاه دوگانه انگاری جوهری و دوگانه انگاری رایج از جهاتی با هم تفاوت دارند ، هر دو در این مسئله که هوشمندی خصیصه بخش مجرد انسان است و ماده از ادراک ناتوان است ، با یکدیگر مشترک هستند . پس نگاه دوگانه انگاران رایج به مسئله امكان هوش مصنوعی با نگاه دوگانه انگاران جوهری کاملا مشابه است .
دوگانه انگاری ویژگیها ( Dualism Property )
از دیدگاه یک دو گانه انگار ویژگی ها ، اگرچه هیچ جوهر غیر مادی وجود ندارد ، مغز دارای یک سری ویژگی های ذهنی است که نمی توان آنها را بر حسب ویژگی های فیزیکی، کاملا تبیین کرد، ویژگی هایی همچون احساس درد، احساس زیبایی، احساس رنگها و ..
پس از منظر دوگانه انگار ویژگی ها ، خصوصیت هوشمندی نیز چیزی جز ویژگی خاص ماده نیست . از طرفی هر دو رویکرد نشانه گرایی و پیوند گرایی نیز تنها به ماده برای ساخت موجود هوشمند اتکا دارند ، پس می توان به روشنی پاسخ گفت که پاسخ دوگانه انگار ویژگی ها به مسئله امكان هوش مصنوعی در هر دو رویکرد آن ( نشانه گرایی و پیوند گرایی ) در تقابل کامل با دو دیدگاه قبلی قرار دارد و آن را با توجه به هر دو رویکرد ، ممکن می داند .
رفتارگرایی تحلیلی ( Behaviourism Analytical )
رفتارگرایی تحلیلی معتقد است که پس از تحلیل معلوم می شود گزاره های مربوط به ذهن و حالات ذهنی ، معادل گزاره هایی هستند که رفتار عمومی بالقوه و بالفعل شخص را توصیف می کنند . بر اساس این دیدگاه ، حالات ذهنی شخص ، نهایتا چیزی نیستند جز برخی الگوهای رفتاری آشکار که شخص به نمایش می گذارد یا آماده به نمایش گذاشتن آنها در اوضاع و احوال مناسب است. از دیدگاه یک رفتار گرا ، ذهن چیزی به غیر از رفتار نیست ، پس اساسا نگرانی درباره ماهیت ذهن به عنوان جوهری غیر مادی نمی تواند پدید بیاید.
یک رفتارگرا اگر رفتارهای قابل مشاهده مورد نظر خود را از یک ماشین مادی نیز ببیند ، به هوشمندی آن حکم خواهد کرد و برای او مهم نیست که این رفتار از موجود دارای چه ساختاری سر زده است . پس از منظر یک رفتار گرا ، شاید هر دو رویکرد نشانه گرایی و پیوند گرایی در آینده به توفیقاتی دست یابند.
این همانی ( identity )
ادعای اصلی آنها
این است که حالات ذهنی، حالات فیزیکی مغز هستند . یعنی، هر نوع حالت یا فرآیند
ذهنی با نوعی حالت یا فرآیند فیزیکی درون مغز یا سیستم عصبی مرکزی این همانی عددی
دارد ( هر دو نوع فقط و فقط یک چیز هستند . ما در حال حاضر به قدر کافی درباره کار
کردهای ظریف مغز نمی دانیم تا این همانی های مذکور را مشخصأ بیان کنیم ، اما نظریه
این همانی به این ایده متعهد است که پژوهش مغز سرانجام آنها را آشکار خواهد ساخت.
از دیدگاه یک
ماتریالیست تحویل گرا که همان معتقدان به اینهمانی هستند، همان طور که بر خلاف
تصور پیشینیانمان امروزه می دانیم گرما و سرما در یک جسم چیزی جز میانگین انرژی
جنبشی ذرات آن نیست، حالت های ذهنی نیز تنها همان حالات فیزیکی مغز هستند که هنوز
ما نتوانسته ایم به برخی از این همانی ها دست یابیم که این مسئله نیز طی زمان و با
پیشرفت علم حل خواهد شد.
همان طور که
توضیح داده شد از منظر این نظریه، میان حالت های ذهنی و فعل و انفعالات درون مغز ،
نه تنها رابطه تساوی ، بلکه تساوق برقرار است، پس برای ساخت یک موجود هوشمند ،
تنها یک راه وجود دارد و آن اینکه باید عامل هوشمندی ( یعنی از منظر ایشان مغز )
به همان شکل و با همان مواد ایجاد شود . و باز همان طور که گفته شد ، رویکرد نشانه
گرایی به دنبال مدل سازی ذهن با استفاده از رایانه است و اختلاف مغز و رایانه به
لحاظ ساختار و مواد امر روشنی است ، در نتیجه از نگاه این همانی ، رویکرد نشانه
گرایی در ایجاد موجود هوشمند ناتوان
خواهد بود . اما
پاسخ پیروان این همانی به رویکرد پیوندگرایی کاملا متفاوت است و می توان گفت در
صورتی که چیزی عین مغز ساخته شود ، از دیدگاه طرفداران دیدگاه این همانی، لزوم
هوشمندی نیز باید متحقق شود .
کار کردگرایی ( Functionalism )
از منظر کارکردگرایی وجه معرف هر حالت ذهنی در واقع مجموعه ای مرکب از سه رابطه علی میان آن حالت ذهنی است با : ۱. تأثیرات محیط بر بدن ( ورودی های محیطی )؛ ۲. رفتار بدنی ( خروجی های رفتاری ) و ۳. سایر حالت های ذهنی. رفتارگرا در پی آن بود که حالات ذهنی را صرفا در قالب درونداد محیطی و برونداد رفتاری تعریف کند ، اما کار کردگرا نمی پذیرد که این امر امکان پذیر باشد . به نظر کارکردگرا، خصلت نمایی مکفی تقریبا هر یک از حالات ذهنی ، به گونه ای گریزناپذیر ، مستلزم ارجاع به دیگر حالات متنوع ذهنی است که با حالت مورد نظر رابطه علی دارند و لذا ارائه تعریفی تحولی از حالات ذهنی ، صرفا در قالب دروندادها و بروندادهای مشاهده پذیر توسط عموم، کاملا ناممکن است.
کارکردگرایی از
بسیاری از جهات حالات ذهنی را بسان حالات نرم افزاری یک کامپیوتر می شمارد که می
توانند در قالب رابطه میان ورودیها ، دیگر حالات نرم افزاری کامپیوتر و خروجی های
آن تبیین شوند… حالات نرم افزاری را می توان در تقابل با حالات سخت افزاری
کامپیوتر مانند حالات الكترومغناطیسی مدارهای معینی در آن بیابیم که می توان آنها
را با حالات عصبی شخص قیاس کرد. در واقع به نظر بسیاری از کارکردگرایان ، این بیش
از یک قیاس صرف است ، زیرا به نظر آنها مغز انسان عملا یک کامپیوتر زیستی است که
در طی دوران تکامل ، توسط
فرآیندهای انتخاب
طبیعی شکل گرفته است.
فارغ از نوعی نگرش افراطی در میان کارکردگرایان به مسئله تحقق هوش مصنوعی ، که معتقد است هم اکنون هوشمندی با تعریف قوی از آن در رایانه ها وجود، غالب طرفداران کار کردگرایی معتقدند با پیشرفت هایی که در آینده در بخش برنامه های رایانه ای رخ خواهد داد ، هوشمندی قوی در رایانه متحقق خواهد شد . پس از منظر کارکردگرایی ، رویکرد نشانه گرایی در ساخت یک ماشین هوشمند با تعریف قوی از آن به موفقیت خواهد انجامید. کارکردگرایان بر خلاف طرفداران این همانی ، انحصار در تحقق دهنده ذهن را نمی پذیرند و از طرف دیگر مغز را به عنوان یک رایانه زیستی و تکامل یافته به عنوان یک هوش قوی تحقق یافته قبول دارند ، پس این عدم انحصار موجب می شود آنها تحقق هوش مصنوعی قوی با رویکرد پیوندگرایی را ممکن بدانند .
ماتریالیسم حذف گرا ( Materialism Eliminative )
گفتیم که از دیدگاه یک ماتریالیست تحویل گرا تناظر یک به یکی میان حالت های ذهنی و مغزی وجود دارد ، اما از دیدگاه ماتریالیسم حذف گرا چیزی با عنوان باور ، میل ، قصد و دیگر حالت های ذهنی رایج در روانشناسی کنونی اصلا وجود ندارند و این واژگان ذهنی را باید از هر گفتمان جدی پیرامون جهان حذف کرد. از منظر ماتریالیسم حذف گرا چارچوب روان شناسی فهم متعارف ما تصوری نادرست و اصولا گمراه کننده از علل رفتار آدمی و سرشت کنش های شناختی ماست . بر پایه این دیدگاه ، روانشناسی عامه نه تنها بازنمایی ناقصی از سرشت درونی ما نیست ، بلکه بازنمایی سراسر کاذبی از حالات و کنش های درونی ماست… لذا ، باید منتظر باشیم که علوم عصبی کمال یافته ، چارچوب قدیمی را به جای تحویل ، به سادگی حذف کند. به نظر ابن سینا نفس به لحاظ ذات ، مجرد است و به بدن محتاج نیست ، ولی به لحاظ فعل، محتاج بدن است . وی ارتباط نفس مجرد با بدن مادی را با علاقه تدبیری و به کارگیری بدن توسط نفس توجیه می کند.
رویکرد این دیدگاه رویکردی سلبی و نفی گرایانه نسبت به نظریات رایج امروزی است و هنوز مشخص از خود نظر خاصی درباره تحلیل هوشمندی ندارد ، پس این دیدگاه حداقل در مورد رویکرد نشانه گرایی ، پاسخ امکانی به مسئله هوش مصنوعی را تا آشکار شدن نظریه جدید و دقیق در این رابطه ، به تأخیر می اندازد . در هر صورت با توجه به اینکه رویکرد اصلی در اینجا ماتریالیستی است و از طرف دیگر به هر حال مغز را به عنوان یک عامل هوشمند می پذیرد ( گرچه تحليل امروزی از عوامل هوشمندی آن را قبول ندارد ) می توان گفت ایجاد هوش مصنوعی قوی با رویکرد پیوندگرایی را ممکن می داند .
دیدگاه مشائين
شاخص ترین فرد در
بین حکمای مشائی در حوزه فلسفی اسلامی « ابن سینا » است. دیدگاه مشائین در باب نفس
و بدن را می توان به طور خلاصه « دو گانه انگار حداکثری » نامید، زیرا اولا ایشان
وجود مستقل هر یک از نفس و بدن را می پذیرند؛ ثانيا معتقدند این دو به لحاظ ذات
کاملا متباین از یکدیگر هستند . از دیدگاه ایشان نفس انسانی، حقیقتی مجرد است. تجرد
بر اساس نظر ایشان امر ثابت و بدون تغییر و رشدی است ، یعنی نفس از
ابتدای تعلق به
بدن تا انتها ثابت می ماند و تغییری نمی کند و تغییرات تنها در اعراض نفس رخ می
دهد. ایشان قائل به حدوث روحانی نفس هستند ( در مقابل دیدگاه افلاطون که نفس را
قدیم می داند و معتقدند که نفس مجرد ، با ایجاد بدن و در کنار آن به وجود می آید.
ابن سینا بدن را «ابزار» تکامل نفس می داند، از این رو برای تشبیه نسبت نفس به بدن
از مثالهایی همچون پادشاه نسبت به مملکت ، ناخدا برای کشتی و نجار به ابزار نجاری
استفاده می کند.
دیدگاه اشراقیون
در بین فلاسفه اسلامی فرد شاخص در میان اشراقیون ، شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق است . دیدگاه وی در عموم مباحث نفس ، منطبق بر نظر ابن سیناست و می توان دیدگاه او را نیز مانند شیخ الرئیس ، « دو گانه انگاری حداکثری » بدانیم. او هم نفس را غیر مادی می داند و هم بر حدوث روحانی آن تأکید دارد. تفاوت اصلی دیدگاه شیخ اشراق با ابن سینا در چگونگی توجیه ارتباط نفس و بدن است. از منظر شیخ اشراق رابطه نفس و بدن از نوع رابطه شوق و اشتیاق است. بدن شوق آن را دارد که نفس با تعلق به آن به تدبیرش بپردازد و در مقابل نفس نیز در اشتیاق آن است که با تحت تدبیر گرفتن بدن ، از این ابزار مادی برای استكمال خود استفاده کند و در واقع این اشتیاق از نوع اشتیاق و علاقه صاحب ابزار به ابزار خود است. از جمله انتقادهایی که بر هر دو دیدگاه مشایی و اشراقی در باب رابطه نفس و بدن وارد شده است، ناتوانی در ارائه توجیه مناسبی از نحوه ارتباط نفس به کلی مجرد و بدن به کلی مادی است. «روح بخاری» نیز که به عنوان واسطه این ارتباط معرفی شده است، چون هر دوی این دیدگاه ها قائل به تشکیک در حقیقت وجود نیستند و تنها تشکیک مفهومی را قبول دارند، باید خود یا مجرد صرف باشد یا مادی صرف، پس واسطه در این ارتباط قرار نمی گیرد.
بر مبنای هر دو دیدگاه مشایی و اشراقی ، عامل هوشمندی قوی، نفس مجرد و کاملا بری از ماده است که انسان نیز توانایی ایجاد این بخش مجرد را ندارد، چرا که محدوده اثر انسان تنها عالم ماده است، پس این بخش مجرد باید همراه با بدن توسط خالق ایجاد شود. بنابراین به آسانی می توان گفت با توجه به این دیدگاو «دوگانه انگارانه حداکثری» از مسئله نفس و بدن، هر دو دیدگاه مشایی و اشراقی، رویکردهای نشانه گرایی و پیوندگرایی را ، فارغ از گذشت زمان در ایجاد هوش مصنوعی قوی ناتوان می دانند.
دیدگاه حکمت متعالیه
دیدگاه دیگری در حوزه فلسفه اسلامی وجود دارد که اینک در حکم دیدگاه غالب است و مبتكر آن جناب صدرالمتألهين است . از منظر صدراییان مانند دیدگاه مشاییان و اشراقیون، همچنان نفس حادث است اما تفاوت اصلی در اینجاست که در حالی که از دیدگاه ابن سینا و شیخ اشراق، نفس حادث به حدوث روحانی و تنها « حادث مع حدوث البدن » است، از منظر ملاصدرا ، نفس حادث به حدوث جسمانی است ، یعنی « حادث بحدوث البدن » است . از این دیدگاه جدید به عنوان « حدوث جسمانی نفس » یاد می شود. ملاصدرا این اختلاف دیدگاه؛ فلاسفه سابق را با خود ، ناشی از این میداند که از منظر ایشان، نفس انسانی امری ثابت است که از ابتدای پیدایش تا انتها، دچار هیچ گونه تغییری نمی شود ، اما وی چنین نظری ندارد. از نظر وی ترکیب نفس و بدن ترکیب اتحادی است و نه انضمامی و نفس در ابتدای پیدایش ، صورت جسمانی است که با بدن متحد شده و هویت واحدی را تشکیل داده اند و همین هویت واحد در اثر حرکت جوهری تکامل یافته و به مراتب گوناگون نائل می شود. پس نفس زمانی کاملا مجرد می شود که به تکامل و فعلیت محض برسد. هنر ملاصدرا در تبیین رابطه نفس و بدن ، تصویر دقیق این رابطه از ابتدای ایجاد بدن انسان است . طبق مبنای حدوث جسمانی نفس ، رابطه نفس و بدن از همان ابتدای پیدایش بدن به خوبی توجیه پذیر است ، در حالی که بر طبق دیدگاهی که نفس را حادث روحانی می داند ، در زمان تعلق نفس به بدن ، تبیین این رابطه بسیار مشکل است.
یک مبنای بسیار کاربردی بحث جسمانیت الحدوث بودن نفس است ، به این معنا که نفس انسانی در ابتدای حدوث ، کاملا مادی است و غیر مجرد. شهید مطهری می گوید: «مبدأ تكون نفس ، مادۀ جسمانی است . ماده این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند که با ماوراء الطبيعه هم افق باشد . اساسا بين طبیعت و ماوراء طبیعت ، دیوار و حائلی وجود ندارد . هیچ مانعی نیست که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود
تبدیل شود به موجودی غیر مادی.» استاد مطهری قید لازمی را برای این امر در نظر گرفته و آن وجود تکامل در آن ماده است . خواص روحی نتیجه امتزاج و ترکیب عناصر ماده نیست و مادی جسمانی تا در حد مادیت و جسمانیت است ، فاقد این گونه خواص و آثار است ، این آثار هنگامی پیدا می شود که ماده در ذات و جوهر خود متکامل و دارای درجهای از وجود شود که غیر مادی است. اما ما در رویکرد نشانه گرایی با یک ماده رو به تکامل مواجه نیستیم و آنچه در اینجا رخ می دهد ، تنها همان ترکیب عناصر است که یک رایانه را تشکیل داده اند . از این رو می توان نتیجه گرفت که رویکرد نشانه گرایی از منظر حکمت متعالیه در ایجاد یک موجود هوشمند ناتوان خواهد بود . از سوی دیگر رویکرد پیوندگرایی چون در صدد است تا با استفاده از شبکه های عصبی به این غایت دست یابد و طبیعتا احتمال حرکت رو به تکامل در شبکه های عصبی وجود دارد ( چون دست کم دارای حیات نباتی هستند ) ، پس می توان نتیجه گرفت از منظر حکمت متعالیه احتمال دستیابی به غایت موجود هوشمند با این روش وجود دارد . نکته مهم اینکه باید توجه کرد که داشتن حرکت رو به تکامل ، شرط لازم برای هوشمند شدن است و نه شرط کافی وحکمت متعالیه در زمینه شروط کافی برای ایجاد یک موجود هوشمند ، تاکنون نتیجه کاملی را ابراز نداشته است .
منابع
بررسی فلسفی امکان تحقق هوش مصنوعی قوی با توجه به دیدگاههای مختلف در مسئله ذهن و بدن – حسین مطلبی کربکندی ، بهروز مینایی ، عسگر دیرباز
هوش مصنوعی از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد