پ.ن : این پست برای خودمه …
(دیلینگ) گوشی را بر میدارد. رمز را میزند ۴۷۵۳
– میبینم که باز عرفان موند و حوضش …
– سلام 🙂 قبلنا سلام میکردی -ـ-
– سلام!
– چیه باز؟ نمیزاریا … داشتم سقف رو نگاه میکردم! :\
– خواستم احساس تنهایی نکنی :))
– خیلی ممنون واقعا -ـ- همیشه انقدر به فکر منی؟
– همییییشه! مخصوصا وقتایی که کلی زور میزنی و تلاش میکنی و امید داری که داره تغییری بوجود میاد ولی باز … روز از نو ، روزی از نو ^_^
– من دیگه عادت کردم. خیلی هم مهم نیست.
– تنها توانایی به درد بخورت اینکه کسی نمیفهمه.
– چرا بابا … فقط به روی خودشون نمیارن. البته از همین وضع هم راضیم.
– تو هم صدای واق واق سگ های ولگرد خیابون رو میشنوی؟
– سردشونه!
– اونا هم برای کسی مهم نیستن.
– اونا فقط بلدن قیافه شون رو مظلوم رو کنن. و جلوی آدما پوزشونو بمالونن به خاک شاید یه تیکه غذا گیرشون بیاد.
– بسه دیگه … بزارم به همون سقف خیره شم!
– ولی من …
پیام را پاک میکند. گوشی را قفل میکند و به طرفی پرت میکند.