یکی دیگه

نشسته بودم رو نیمکت های پارک و داشتم برای خودم آواز می‌خوندم که یهو اومد بغل دستم نشست. خوشحال شدم 🙂 سلام کردیم و بهش گفتم که دلم براش تنگ شده بود. با یه لبخند جوابمو داد. ازم پرسید : چه خبر؟ کلی حرف داشتم. از چیزای معمولی شروع کردم. این که چقدر خوشحالم هوا بهاری و بارونی هست بگیر تا این که امروز صبح امتحان داشتم و کلی بافتم تا ۲ نمره بیشتر بگیرم. خلاصه این حرفام که تموم شد خودش فهمید هنوز حرف دارم برای زدن. واسه همین خیلی کوتاه ولی موثر ازم پرسید : سلامت هستی؟
– هعععععی … راستش شب ها خوب نمی‌خوابم. البته تقصیر خودم هستا. یه جورایی دیگه اشتیاقی برای خوابیدن ندارم. ازش لذت نمی‌برم. شده یه ابزار برای این که این خستگی لعنتی صرفا یه جورایی کم بشه. از بین که نمیره. همیشه هست. نا امید نیستما ! صرفا احساس می‌کنم دیگه هیچ چیزی تو زندگی وجود نداره که با تصور کردنش لذت ببرم و برام یه انگیزه بشه. حتی کوچیک … مثلا گاهی اوقات یه بازی، یه بیرون رفتن یا دیدن یه نفر ، یه کتاب ، یه زمان یا مکان خواص هم می‌تونه دلیل خوش‌حالی باشه. حالا از اهداف بزرگ که بگذریم… اون چیزای کوچیک هم دیگه نیستن. شدم یه ربات که بهش یاد میدن چی کار باید بکنه و بدون هیچ احساس و انگیزه ای، و یا حتی گاهی برای بستن دهن وجدان خودش، کارشو انجام می‌ده. آخر سر هم احتمالا بهش جایزه میدن. البته خیلی هم مهم نیست. می فهمی چی میگم؟

رفته بود … نفهمیدم کی … یا چرا ! فقط فهمیدم خیلی وقته دارم برای خودم تنهایی صحبت می‌کنم.

پ.ن :‌ الان که بیشتر فکر میکنم ، این که کسی به وبلاگم سر نمی‌زنه خیلی خوبه. اینجوری احساس بهتری دارم 🙂

جهاد ادامه دارد

5. تو ایستگاه مترو میدان آزادی این نقشه رو پخش می‌کردند. اولین چیزی که برام جالب بود ، رویکرد نگاه به این پروژه بود. وقتی مدیر یک پروژه همچین نگاهی داشته باشد٬ این نگاه به تیم های اجرایی منتقل شده و هرکس خود را در برابر خدا و امت اسلامی متعهد و مسئول میداند و نه فقط در مقابل رئیس خود. همین دید٬ همین تعهد٬ کیفیت کار را مشخص می‌کند. آیا آن کارگری که قبل از این دنبال پر کردن شیکم خود بود را می‌توان با کارگری که هدفش اطاعت از حق تعالی است مقایسه کرد؟
دیگر نیت افراد برای انجام پروژه خدایی می‌شود، همین کار با این نیت عالیه می‌شود آجر های خانه های بهشتی ، می‌شود زکات ، می‌شود عبادت . ببینید نیت و هدف چگونه غوغا می‌کند​! انسان اینگونه باید خدا را با گوشت و پوست زندگی خود و جامعه ی خود قاطی کند.

6.

… و وای بر آن کس که در صحرای محشر سر از خاک بر دارد و نشانه ای از معرکه ی جهاد در بدن نداشته باشد.

(شهید آوینی – روایت فتح)

7. وَ جَٰهِدُوا۟ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجْتَبَیٰكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِی ٱلدِّينِ مِنْ حَرَجٍۚ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَٰهِيمَۚ هُوَ سَمَّیٰكُمُ ٱلْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فِی هَٰذَا لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا۟ شُهَدَآءَ عَلَی ٱلنَّاسِۚ فَأَقِيمُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَ ءَاتُوا۟ ٱلزَّكَوٰةَ وَ ٱعْتَصِمُوا۟ بِٱللَّهِ هُوَ مَوْلَیٰكُمْۖ فَنِعْمَ ٱلْمَوْلَیٰ وَ نِعْمَ ٱلنَّصِيرُ (۷۸ حج)
و در راه خدا کارزار کنید چنان که سزاوار کارزار کردن برای او است او شما را برگزید و در این دین برای شما دشواری ننهاده آئین پدرتان ابراهیم است و او شما را از پیش و هم در این قرآن مسلمان نام داد تا این پیغمبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز گزارید و زکات دهید و به خدا تکیه کنید که او مولای شما است و چه خوب مولا و چه خوب یاوری است

8. تفسیر المیزان ذیل همین آیه:
کلمه جهاد به معنای بذل جهد و کوشش در دفع دشمن است و بیشتر بر مدافعه به جنگ اطلاق می‌شود و لیکن گاهی به طور مجاز توسعه داده می‌شود به طوری که شامل دفع هر چیزی که ممکن است شری به آدمی برساند می‌شود. مانند شیطان که آدمی را گمراه می‌سازد و نفس اماره که آن نیز آدمی را به بدیها امر می‌کند و امثال اینها. در نتیجه جهاد شامل مخالفت با شیطان در وسوسه‌هایش و مخالفت با نفس در خواسته‌هایش می‌شود که رسول خدا (ص) این قسم جهاد را جهاد اکبر نامید و ظاهرا مراد از جهاد در آیه مورد بحث معنای اعم از آن و از این باشد و همه را شامل شود مخصوصا وقتی می‌بینیم که آن را مقید به قید (در راه خدا) کرده به خوبی این عمومیت را می‌فهمیم چون این آیه جهاد را متعلق کرده بر کاری که در راه خدا انجام شود پس جهاد اعم است.

9.

در جمهوری اسلامی، هر جا که قرار گرفته‌اید، همان‌جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه‌ی کارها به شما متوجه است. چند ماه قبل از رحلت امام (رضوان‌اللَّه‌علیه)، مرتب از من میپرسیدند که بعد از اتمام دوره‌ی ریاست جمهوری میخواهید چه‌کار کنید. من خودم به مشاغل فرهنگی زیاد علاقه دارم؛ فکر میکردم که بعد از اتمام دوره‌ی ریاست جمهوری به گوشه‌یی بروم و کار فرهنگی بکنم. وقتی از من چنین سؤالی کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره‌ی ریاست جمهوری، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتی، سیاسی گروهان ژاندارمری زابل بشوم – حتّی اگر به جای گروهان، پاسگاه بود – من دست زن و بچه‌ام را میگیرم و میروم! واللَّه این را راست میگفتم و از ته دل بیان میکردم؛ یعنی برای من زابل مرکز دنیا میشد و من در آن‌جا مشغول کار عقیدتی، سیاسی میشدم! به نظر من بایستی با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در این‌صورت، خدای متعال به کارمان برکت خواهد داد.

بیانات رهبری در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۷۰

10. یک معلمی داشتیم. هرکار میخواستی بکنی بلااستثنا میپرسید :«که چی بشه؟ آخرش که چی؟» دیوانه ی مان کرده بود … یا باید کار را انجام نمیدادی یا انقدر به این سوال جواب​ می‌دادی و این زنجیره ی چرا ها را طی میکردی تا برسی به این که : «چون دلم می‌خواد» یا «چون حال میده» و او هم با گفتن این جمله که «ببعی وقتی علف میخوره خیلی بهش حال میده» بحث را خاتمه می داد. و تو را تنها می‌گذاشت با این پرسش که «آیا من باید کار ببعی ها را انجام دهم؟» و هرکس به نوبه ی خودش پاسخش آری یا خیر بود.

11. ادامه دارد…

من نمی‌توانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم

… ️و ما باید در این طور روزها و در این طور ایام الله توجه کنیم که خودمان را مهیا کنیم از برای آمدن آن حضرت. من نمی‌توانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم؛ بزرگتر از این است. نمی‌توانم بگویم که شخص اول است؛ برای اینکه دومی در کار نیست. ایشان را نمی‌توانیم ما با هیچ تعبیری تعبیر کنیم الّا همین که مهدی موعود است. آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر. و ما باید خودمان را مهیا کنیم از برای اینکه اگر چنانچه موفق‌ شدیم ان شاء الله به زیارت ایشان، طوری باشد که روسفید باشیم پیش ایشان. تمام دستگاههایی که الآن به کار گرفته شده‌اند در کشور ما- و امیدوارم که در سایر کشورها هم توسعه پیدا بکند- باید توجه به این معنا داشته باشند که خودشان را مهیا کنند برای ملاقات حضرت مهدی- سلام الله علیه.

جلد ۱۲ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۴۸۰ تا صفحه ۴۸۵، 7 تیر 1359

خبر مرگ

  1. پیامبر اکرم (ص) بر مرگ فرزندش ابراهیم اشک میریخت، وقتی برخی به ایشان اعتراض کردند، پیامبر در جواب فرمود: چشم میگرید و قلب اندوهناک می‏شود، ولى چیزى که خدا را به خشم آورد نمی‏گویم.

کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج ۳، ۲۶۲۲

2.پیامبر(ص) گاهی اوقات که امام حسین ع را در کودکی می‌دیدند ٬ بر مصیبتی که هنوز بر ایشان وارد نشده بود می‌گریستند.

  1. مستحب است تشییع کننده میت در حال خشوع و تفکر باشد و چنین تصور کند که خود او را برداشته و می برند و او بازگشت به دنیا را خواهش کرده و اجابت شده است.

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ  – انبیا۳۵

ادامه خواندن خبر مرگ

5 ایراد من ؟؟؟

دیشب یکی از بهترین دوستام ازم خواست که ۵ تا از ایراد هاش رو براش بفرستم. خیلی فکر کردم ، مخصوصا در مورد این حرکت. که آیا اصلا این کار درستیه؟ آیا اصلا عملیه؟
شما میتونید میتونید یک وسیله ، یک ایده ، یک ایدیولوژی یا حتی یک رفتار رو نقد کنید ولی نقد واکنش شخصیت فرق می کنه. من به اعمال و واکنش های اون آدم به شرایط مختلف که (اون لحظه به نظرم جالب نیومدن) فکر کردم … و فکر کردم… و از خودم این سوال رو پرسیدم که از کجا معلوم اگه من تو اون شرایط باشم همچین واکنشی نشون ندم؟ یا شاید من همه ی ماجرا (شرایط) رو نمیدونم و قسمت های موثری که تو تصمیم گیری اثر داشتند رو اصلا ازشون خبر ندارم؟ آیا اصلا درسته که اینجوری آدم هارو قضاوت کرد؟ آیا با دیدن یک واکنش بد میشه یک خصلت بد رو به طور کلی به آدم نسبت داد؟ آيا آدم ها عوض نمی شوند؟ پس چجوری میشه مطمئن بود فردا صبح که از خواب پا میشیم اون آدم همون عادت زشت دیشبش رو عوض نکرده؟
پ.ن :‌ میدونم … می دونم که این حال دلیل نمیشه که از جواب دادن به اون سوال دوستم طفره برم … ولی رطب خورده منع رطب چون کند؟

بدون اینکه هیچ حرفی بزنیم

​میدونی چرا؟

چون من یه دروغ گوئم

به همه دروغ میگم

به تو دروغ میگم که دوستت دارم

به خودم دروغ میگم که قوی ام

به خدام دروغ میگم که بهش اعتقاد دارم

به دوستام دروغ میگم که میتونن رو من حساب کنن

به خانواده ام دروغ میگم که پسر خوبی ام

من یه آدم دروغگو ام

یه آدمی که خیلی خوب فرو رفته تو نقشش. آدمی که انقدر ضعیفه که گاهی اوقات دیالوگی برای گفتن نداره… حتی وقتی با هم میریم خیابون هارو متر کنیم و دقیقه ها فقط جلومون رو نگاه میکنیم بدون این که هیچ حرفی بزنیم!

و اما میرسیم به روز اول دانشگاه!

به عنوان یک دانشجوی پلیتکنیکی باید با افتخار بگم که اولین جلسه ی دانشگاهم رو نیم ساعت دیر رسیدم سر کلاس و به رسم اخلاق دانشگاهی مثل گاو سرمو انداختم پایین و رفتم صاف ته کلاس نشستم. (به قول دوستان بنده رسوب هستم ، سریع ته نشین میشم 🙂 اونم از بدو طفولیت!! در واقع دوران راهنمایی به بعد :[] )
البته از نگاه های تعجب برانگیز ترم اولی هایی بگذریم که نمیدوستن اومدن و رفتن اجازه نمیخواد.
خوب، وقتی از کلاس فیزیک 1 اومدم بیرون و از دست کلاس گرم و بی کولر و استاد کند و بامزه اش جدا شدم، نیم ساعتی فرصت کردم برم دوری تو دانشگاه بزنم و اولین و تنها ترین و بهترین توصیفی که میتونم از محیط دانشگاه امیرکبیر داشته باشم یه جمله است : اوووووف … چقدر شلوغه 😐
و البته باید بگن که بنده کلا طرفدار شلوغی + شور و شوق جوانی هستم ولی اون جا دیگه نوبرشه!!
کلی آدم که دارن هرکدوم یه کار میکنن : یکی میره اون ور ، یکی میره اینور ، یکی نشریه ای که شب تا صبح براش جون کنده رو میده به بقیه ، یکی داره اون کوشه میلومبونه ، یکی داره با دوست دخترش لاس میزنه ، اون یکی داره با دوستش شعر میگه (!) ، و افرادی هم هستن که دارن لوله پلیکا میفروشن ( البته فکر کنم امروز فیلانواره ی مواد و پلیمر بود که داشتن نتایج تحقیق هاشونو به دنیا نشون میدادن!!). داخل پرانتز بگم که هیچکس درس نمیخوند :))
خلاصه اینکه زنگ خوردو (????) من رفتم سر کلاس ادبیات و باز ته کلاس نشستم :)) هرچند صدای استاد نمیرسید ولی خوبای ته کلاس که خواب بودن و خوبای کلاس که با دوستشون داشتن لاس میزدن (البته سر کلاس قبلی این اتفاق افتاد) قشنگ آشنایی پیدا کردم.
من عاشق معلم های بی مزه ای هستم که فکر میکنن بامزه ان!! خلاصه هر جوری بود گذروندیم این زنگ رو هم و رفتم دفتر بسیج دانشکده مون. و وقتی به اون یارویی که اونجا بود گفتم که میخوام ثبت نام کنم برق شور و شعف خاصی توی چشماش دیدم که انگار چندین و چند ساله هیچ کس نمیخواست عضو بسیج دانشکده بشه. خلاصه بعد از کلی چاق سلامتی و این حرف ها یه خصوصیت جالب دیگه ی دانشگاه رو هم کشف کردم. جوش خوردن ارتباطات واقعا در. “سلام. خوبی؟” هست. که باز این شرایط هم جزو شرایط مورد علاقه ی منه ولی اینا دیگه نوبرشن!!
خوب دیگه، بقیه اش بمونه برای روز های آتی، تا همین جاش خیلی از اسرار دامشگاه رو فهمیدید (یو ها ها ها!)

برای کنکور چگونه درس خواندم ؟ (یا چی کار کنم کنکورو؟ یا چگونه درس بخوانم؟ یا … )

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

بعد از اینکه 1 سال (کمی بیشتر) درس خوندم و کنکور دادم به این نتیجه رسیدم که در این راه تجربه هایی رو به دست آوردم که گفتنش خیلی میتونه به کسایی که اول راه هستند یا وسطاشن کمک کنه. چون نیازی نیست که راه های اشتباه رو برن و بعد بفهمند که چی درسته! شاید همه توصیه ها و تجربه هام نسبت به پدیده مسخره کنکور و درس خوندن به درد همه نخوره! چون که آدم با آدم فرق میکنه و مهم اینکه شما راه خودتون رو پیدا کنید. راه من چیزی بود که تو این پست و پست های بعد تر میگم.

یادتون باشه که فقط فهمیدن درس برای کنکور کافی نیست(متاسفانه) .بلکه باید توش مهارت پیدا کنید. یعنی انقدر تست حل کنید که حل سوالات براتون روتین باشه و اصطلاحا سر جلسه فکر نکنید. کسایی سر جلسه کنکور موفق ترن که کمتر فکر کنن 😐 برای همین باید کلی تست های شبیه به هم حل کنید و خلاصه فقط تیک بزنید!

یادتون باشه که کنکور (به قول مشاور ها) یه ماراتونه. (هرچند بیشتر شبیه جنگه به نظر خودم!!) یعنی فرسایشیه و خلاصه اینکه رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود، رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود. بنابراین بزرگ ترین مشکل و شایع ترین مسئله باهاش دست و پنجه نرم میکنید و عامل مهمی توی موفقیت و شکستتون اثر داره خسته گی و بی انگیزه گیه. یعنی اعتقاد دارم که کسی باخته که ول کنه. حالا یکی ممکنه یه هفته درس رو ول کنه یکی ممکنه کلا ول کنه و… کسی برده که پیوسته بخونه و بی انگیزگی رو تو خودش راه نده.

مهم ترین چیز و اون معیاری که میگه کدوم روش درسته و اون چیزی که کمکتون میکنه تا با بی انگیزگی مقابله کنید چیزیه به اسم “هدف”! در واقع این هدفتون هست که عامل اصلی موفقیته. حالا این قسمت رو می سپرم به خودتون و خودتون به این فکر کنید که هدف درست چیه و آیا من اونو دارم یا نه؟ (یه نکته ی خیلی ریز و مهم که میخوام بهتون تقلب برسونم اینکه هدف باید راضی کنه. مصلا ببینید “پول دار شدن” یا “قبول شدن در فلان دانشگاه” یا “خوندن فلان رشته” یا “محبوب شدن” یا “رضایت پدر و مادر” و … راضیتون میکنه یا  نه؟ این چرتوپرتا که منو راضی نکرد و نمیکنه. من نوید یه چیز خفن تر رو به شما میدم که اگه بهش نرسید نه تنها کنکور بلکه کل زندگیتون رو باختید! البته چیزای بالا به هیچ وجه بد نیستنا! فقط میگم یه چیز بهتر هست. اگر هم نمیفهمید که چی میگم کلا بیخیال این پست ها بشید و برید یه کم لغات ادبیات رو مرور کنید بهتره!)

نکته ی بعدی که بسیار کلیه و کلا کمکتون میکنه اینکه ” انجامش بدید!”… خیلی ساده است. وقتی شما مشکل و راه حل رو میدونید فقط کافیه انجامش بدید. میدونم شاید خیلی سخت نباشه ولی مهم اینکه از گیج و گنگ بودن دربیاید! مثلا وقتی خسته اید فقط کافیه “استراحت کنید” و وقتی ادبیات بلد نیستید کافیه “ادبیات بخونید”! اگر هم مسئله اینکه نمیدونید مشکلتون چیه یا راه حلش چیه کافیه “پیداش کنید”(بپرسید ، فکر کنید ، امتحان کنید)!

حالا این همه موفقیت که میگم یعنی چی؟ یعنی “رشد”! متاسفم بگم که اگر میانگین تراز شما زیر 7000 (قلم چی) هست شما هیچ وقت جزو رتبه های زیر 100 نمیشید. و این حقیقتیه که همه باید قبول کنیم. ولی اگه میانگین 5000 هزار هست میتونید برسونیدش به بالای 6000. و کسی موفق تره که به این رشد برسه . رقیب های “خودشو” یعنی اون هایی که هم سطحش هستند رو کنار بزنه. نکته ی مهمی که هست اینکه مهم این نیست که شما چند تا تست درست زدید. مهم اینکه شما بهتر از بقیه عمل کنید. یعنی بهتر بودن کافیه و لازم نیست بهترین باشید. سختی درس های فقط برای شما نیست. برای همه سخته و این قضیه سر جلسه خیلی میتونه به شما دلگرمی بده! (البته قبول دارم سخت تر شدن کنکور یعنی تلاش بیشتر ولی علی الحساب این حرف رو قبول کنید 🙂 )

از این چیزای کلی بگذریم میرسیم سر استراتژی درس خوندن. که تو 2 اصل خلاصه میشه : 1. زیاد بخونید. 2.هوشمندانه درس بخونید. (هرچند این بند خیلی مهمه ولی کامنت بیشتری نمیتونم بدم 🙂

حالا یه کم عملی تر بحث کنیم:

خلاصه نویسی

برای هر درس خلاصه نویسی داشته باشید. (حالا برای هر درس به طور خاص توضیح میدم ولی فعلا این رو گوشه ذهنتون داشته باشید). برای این کار از 2 رنگ استفاده کنید. حالا به قرارداد خودتون و دلبخواه میتونید از این 2 رنگ برای تفکیک مطالب حفظی/مفهومی یا مشکل هاتون یا … استفاده کنید. تمیز و گشاد گشاد بنویسید و همه رو یه جا آرشیو کنید. میتونید توش چند تا مثال یا اگه دارید برای امتحان نهایی مینویسید تعاریف یا شکل های مهم رو هم یادداشت کنید. همیشه یادتون باشه چیزی که مینویسید خلاصه است پس همه چیز رو با جزییات ننویسید و از نماد هایی برای کلمات پرتکرار استفاده کنید (مثلا افزایش و کاهش با فلش های رو به بالا و پایین معلوم بشه یا “درنتیجه” با نماد فلش مشخص بشه).بد هم نیست که خودتون نمودار ها و جدول های ابداعی خودتون رو بسازید یا کد هایی که خودتون چیه توش بنویسید. خلاصه نویسی یه چیز شخصیه و هرکس باید برای خودش اونو انجام بده و هر چی شخصی تر باشه بهتر تو یاد میمونه.

خلاصه نویسی خیلییی مهمه چون : 1. میفهمید کجا هارو بلدید و یا نیستید. 2. بعدا بهشون مراجعه میکنید برای یادآوری 3. حافظه تصویری باعث تثبیت آموخته ها میشه. همچنین طبقه بندی منظمی به آموخته ها میشه.

اول درس رو بخونید و بفهمید. تکالیف مربوط بهش رو انجام بدید. خلاصه بنویسید. تست هاش رو بزنید. مشکل های پرتکرار رو هم به خلاصه تون اضافه کنید. سعی کنید از همه منابعتون استفاده کنید و بهترین هاش رو انتخاب کنید (کتاب درسی و کمک درسی ، جزوه و …) حتما چیز هایی که فرار هستند رو توش بنویسید. یعنی چیز هایی که یادتون میره. (چه خوبه که برای این کار از یه رنگ دیگه استفاده بشه)

تموم خلاصه هام هارو آپلود کردم میتونید دانلود کنید و استفاده کنید و یاد بگیرید 🙂 البته مشکل های پر تکرار خودم رو جاهای دیگه مینوشتم که اون تو نیست. بعضیاشون هم از سال سوم نوشتم برای همین شاید بد باشه و بعضیاش تعریف داره و یه سری درس ها رو ننوشتم و … خلاصه اینکه کامل نیست! با این حال شاید بهتون ایده داد یا اصلا خودش به دردتون خورد.

آزمون های دوره ای و تستی (مثل آزمون های قلم چی و گزینه2 و …)

مدرسه ی ما برامون فقط آزمون های قلم چی و چند آزمون جامع سنجش رو ثبت نام کرده بود. و اگه بخوام در توصیف آزمون قلم چی کنم باید بگم که آشغاله 😐 حالا اگه انشالله به زدن کنکور ها برسید میفهمید که چقدر تفاوت بین این ها فاحش هست. (البته درس ادبیاتش بد نیست. البته اون هم نه همیشه!)

البته درسته که برنامه ریزی های قلم چی آشغال بود ولی همین که یه چیزی بود تا شما بدونید کدوم درس رو کی بخونید و یه جوری برسید که همه دروس رو تا قبل کنکور بخونید و اون امتحان مثل یه deadline عمل میکرد خودش خیلی چیز خوبیه.

به رتبه تون هیچ توجه نکنید. مهم یه چیزه و اون افزایش ترازه! حتی اگه 10 تا افزایش تراز داشتید شادی کنید! اگر هم که نداشتید باز بیخیالش. دوباره تلاش کنید و بیشتر تلاش کنید! (بفهمید چرا تو بعضی درس ها موفقید و برای بعضی درس ها نیستید.)

هدف از سر جلسه آزمون ها بودن یه چیزه و اون “تمرین تسلط به خویش و همچنین عادت به شرایط مسخره ی امتحانی” هست. یادمه که حتی تا اواخر من ناراحت بودم که “اوووه … کی میتونه 4 ساعت بشینه ؟!؟” ولی این کنکور آخریا که دادم پر انرژی و اوکی (نسبتا) میتونستم باز ادامه بدم!

بعد از آزمون 3 تا کارکنید 1. استراحت 2. تحلیل آزمون (حتما همان روز آزمون) 3. برنامه ریزی برای 2 هفته ی بعد

تحلیل آزمون ها (نه فقط آزمون های دوره ای)

شما مثلا شروع میکنی دفترچه رو باز میکنی و دونه دونه سوالات رو میبینی که جواب درست زدی یا نه. اگر جواب  درست نزدی یا با شک زدی یا کلی طول کشید تا به جواب برسی یا احساس میکنی پاسخ نامه رو ببینی بهتره میری پاسخنامه رو میبینی!! بعدش تصمیم بگیرید که آیا باید دوباره این سوال رو حل کنم (سعی کنید اکثرا بگید آره!!) یا سوال ایده جالبی داشت یا نه. اگه جوابتون آره بود میرید توی دفتر مشکل ها می نویسید. (من خودم یه تقویم برداشتم که پهن بود و کاغذش حس جالبی بهم میداد، یعنی یه چی برداشتم که حال می کردم توش مینوشتم.) من خودم این دفتر رو برچسب اینا زدم و فقط مشکل های اختصاصیم رو توش مینوشتم. و برای دروس عمومی هر کدوم رو جلوتر میگم چی کار میکردم. (من این ایده دفتر رو دیر پیدا کردم ولی شما اشتباه من رو نکنید و از همون اول روش کار کنید.) خوبی این دفتر اینه که میشه گلچین سوالات هر مبحث و چون خودتون نوشتید با یه نگاه ایده های سوالات و روش حلشون سریع یادتون میاد و برای بعد خیلی با ارزشه. اگر هم مشکلتون  اینه که اون رو بلد نبودید (مخصوصا حفظیجات) برید و چند بار اونو بخونید و تا مطئن نشدید که بلدید نرید سوال بعد. اکثرا مشکل هاتون هم سوتیه (رو اعصاب 😐 !! ) پس سعی کنید اون سوالات رو دوباره تو خونه حل کنید (راه حل دائمیش هم اینکه تست بیشتر حل کنید متاسفانه و مهارت تتون رو بالا ببرید).

اگر درسی رو نرسیدید قشنگ بخونید یه جا یادداشت کنید که بعدا بیشتر روش وقت بزارید. اصلا اصلا اصلا نگران نباشید!

تو کارنامتون هم میتونید جلو هر درس به مهارت خودتون از هر درس از 0 تا 2 نمره بدید. ( البته برای عمومی ها غیر از دینی میتونید به هر مبحث نمره بدید. مثلا لغت و املا ی ادبیات ویا به درک مطبی عربی و …) یادتون باشه ملاک تراز نیست. بلکه ملاک حس خودتونه. که این حس برآیند تراز و تلاش و احساس و آزمون های قبل و …. هست.

میتونید بعد از تحلیل آزمون از بیرون نگاه کنید به روند این دوهفته و امتیاز هایی که به خودتون دادید و ببینید کجای کارید. شاید نیاز باشه یه جور دیگه درس بخونید یا یه چیز هایی رو تغییر بدید. این مرحله مهمه!

عکس کتاب مشاکل

برای برنامه ریزی هم سعی کنید 2 تا نکته رو مد نظر داشته باشید 1. غورباقه رو اول قورت بده. 2. دروس حفظی رو سعی کن آخراش بخونی!

ابزار

برای برنامه ریزی هفتگی من خودم یه جدول داشتم که 14 تا فیلد داشت (2 هفته ی 7 روزه) و نسبت به وقتی که هرروز داشتم و امتحانات و تکالیف احتمالی میرفتم اسم یه درس رو مینوشتم که همون روز بخونم و تمومش کنم. البته میتونید تو چند روز هم بخونیدا. من خودم هر مبحث ادبیات رو تو یه روز میخوندم.

برای تکالیف هم اپ todoist  رو پیشنهاد میدم. (چون quick add داره و هموجا سریع میتونید اضافه کنید که کی میخواید انجامش بدید، مال چه درسه و چه اولویتی داره)

برای ثبت ساعات درس خوندن هم از اپ atime logger استفاده کنید. (برید توضیحاتشو بخونید دیگه…! )

برای تمرکز و هی چک نکردن گوشی اپ offTime خیلی خوب بود.

من سعی می کردم جلوی هر سوال ایده دار تا تیپ سوالات کلی ، ایده راه حل رو بنویسم تا بعد از یه مرور کلی و دیدن سریع سوالات ، ایده سوالات سریع یادم بیاد. (سرعت مهمه!). سوال ها و تست هامو (تقریبا همه حتی آزمون ها کلاسی) رو 3 رنگ هایلایت میکردم (قرمز برای سوتی ، زرد برای بلد نبودن و سبز برای اینکه دوران جمع بندی بیام اون هارو حل کنم که معمولا سوالات آسون ایده دار و سوال هایی بودن که پرتکرار بودن)

نکات دیگر

حتما درس همان روز رو تو خونه دوره کنید و تکالیفش رو در مدت کوتاهی انجام دهید.

سعی کنید ساعات درسی روز های تعطیل رو به 9 ساعت و روز های درسی رو به 5 ساعت برسونید. بله… کار خیلییی سختیه و تنها راه حلش اینکه آروم آروم این کار رو انجام بدید. هر هفته مثلا 3 ساعت سعی کنید بیشتر از هفته قبل بخونید.

سعی کنید رو این روتین درس بخونید و بهش نزدیک شید : 90 دقیقه درس 20 دقیقه استراحت ، بعد از 3 باز انجام این کار 90 دقیقه استراحت

با دوستاتون حتما برید بیرون. کلا ازین برنامه های تفریحی داشته باشید تا خالی شید قشنگ!!

دفتر برنامه ریزی قلم چی یه کار جالبی کرده بود و واحد های برنامه ریزیشو هفته قرار داده بود. من پیشنهاد میکنم بکنیدش دو هفته و برنامه ریزی کنید.

 

دورانی که باهاش سر و کار دارید:

تابستان

3 یا 2 ماه طول میکشه. توصیه میشه برای حتما فیزیک1و2 و همین طور شیمی 2 رو خوب بخونید که برتون مرور شه. چون که دروس سوم رو تازه خوندید و یه چیزایی یادتون هست.برای درس های عمومی هم بهترین راه کار پیش رفتن با برنامه ی قلم چی و خوندن دروس مطابق با آزمون ها ی اونه (حالا موسسات دیگه رو نمی دونم ولی برای برنامه ریزی کلان بهتره به همین موسسات تا فعلا اکتفا کنید.)

ترم 1

درس های پیش رو ببرید جلو و بخونیدو تمرکز اصلی روی اون ها بزارید.

زمستان و نیمه ی اول ترم دو

درس های پیش رو بفهمید و شروع کنید به مرور سوم.

عید

درس های پایه رو در حد امکان ببندید.

بعد از عید و نیمه ی دوم ترم دوم

تمرکزتون رو باز بزارید رو پیش2 و در حد امکان حرفه ای عمل کنید.

ماه رمضان

برای ماه رمضان بهترین تاکتیک در رفتن و مسافرت کردنه که مارو کلی اردو بردن و حدود 20 روز تهران نبودیم. اگر هم اردو و مسافرت نمیتونید برید بهترین نقشه جابه جایی شب و روزه و یادتون باشه که صبح بازده آدم خیلی زیاده.

دوران جمع بندی

2 بخش داره:

1.قبل از مورد شروع کردن به دادن  آزمون های کنکوری و جامع : هرچی رو که عقب موندید و توش احساس ضعف می کنید ببندید و از کتاب های موج آزمون الگو برای تست زدن استفاده کنید.

  1. مواقعی که کنکور هارو شروع کردید: که تو سایت قلم چی نوشته.

تقسیم بندی بر اساس دروس و توضیح کتاب های خوبی که خودم داشتمشون

روتین

این قضیه روتین هم یکی از استراتژی های خفن درس خوندنه که میتونه خیلی شما رو خفن کنه. استراتژی ساده است: درس های زیر رو هر روز تمرین کنید:

  • زبان فارسی : به توصیه آقای عبدالمحمدی هر روز 10 تست از یک مبحث (از همون 5+1 بحث شاخص زبان فارسی). که همین مباحث رو دوره ای عوض کنید. (البته اگر احساس میکنید که ضعف بیشتری روی اون قسمت دارید یه روز دیگر هم میتونید تست های همون مبحث رو بزنید ولی یادتون باشه که قفل نکنید سرش و چرخشی کار کنید) (اگر هم بلد نیستید هنوز میتونید جای تست درسنامه های همون بخش رو بخونید)
  • تاریخ ادبیات : مثلا هر روز 1 درس جدید + مرور درس دیرزش میتونه خوب باشه!!
  • قواعد عربی : هر روز یک مبحث 10 تا تست.
  • درک مطلب عربی: من خودم

البته بعد از جمع بندی نهایی یعنی یه ماه مونده به کنکور این مباحث رو تغییر دادم و چیزهایی که توشون ضعف داشتم رو لحاظ کردم.

 

ادبیات

من خودم به شخصه روش ها و توصیه های آقای عبدالمحمدی (نویسنده کتاب های الگو) رو از کانالشون دنبال میکردم و تا حد خوبی انجام میدادم. تو روتین هام هم همون جور که توضیح دادم خوندم! در واقع من کل ادبیاتم رو تقریبا تو همون روتین هام خوندم. یعنی حتی درس های ادبیات رو روزی مثلا یه دونه میخوندم میرفتم جلو. یعنی من متن هر درس رو تقریبا 2 بار کامل خوندم. خلاصه اینکه برید جلو تر میفهمید که لازم نیست حتما متن درس رو هر بار بخونید و اصلا روش درست خوندن ادبیات موضوعی هست نه درس به درس!!

  • قرابت معنایی
  • آرایه های ادبی
  • زبان فارسی
  • تاریخ ادبیات
  • لغت و املا

[درصورت پر بازدید شدن این مطب ادامه پست نوشته خواهد شد]

عربی

دینی

زبان انگلیسی

ریاضی پایه و حسابان

دیفرانسیل

هندسه پایه

هندسه تحلیلی

جبر

گسسته

فیزیک 1 و2

فیزیک 3

فیزیک پیش

شیمی 2

شیمی 3

شیمی پیش

کتاب هاب موج آزمون

در مورد سال سومی ها

روابط عمومی

پوزخند مغرورانه ای کرد و گفت : “تو خودت خوب میدونی مخ هرکسی رو بخوام در عرض یکی دوهفته میزنم. مثل موم تو دستم ورزش میدم!”
حالا اونقدر که ادعا میکرد که نه ،ولی تا حدی باهاش موافق بودم. تو حرف زدن کم نمی آورد. اصطلاحا میگن روابط عمومیش خوب بود!
ولی یهو قیافش عوض شد. صداش رو آروم کرد. چونه اش رو خاروند و گفت: “ولی اون یه نفر… سلام هم باهاش میکنم دستام میلرزه، استرس ورم میداره اصلا …”
یه کم بلند گفتم: “هعییییی؛ میفَهمَمِت!”
آروم تر از قبل گفت :”نه نمیفهمی!”
واسه این که حال و هواش رو عوض کنم با خنده گفتم: “فکر کردی فقط خودت عاشق شدی؟”
میدونم میخواست1001 دلیل بیاره که “نه، من کجا و عشق کجا؟”
ولی فقط زمینو نگاه میکرد. سخت تو فکر بود.
…”بعد سلام بهش چی بگم؟”…
پ.ن : کلا باید اینجور داستان هارو آروم خوند. من اشتباه میکنم، شما اشتباه نکنید