خلاصه‌ای از کتاب «ایرانی‌ها چه رویای در سر دارند؟» – قسمت نخست

در ماه می ۱۹۷۸ ناشر ایتالیایی، ریتزولی که ناشر کتاب‌های فوکو بود از او خواست که نظر خود را درباره‌ی ایران را در روزنامه‌ی بزرگ کوریه‌ره دلا سرا منتشر کند.

پس از توجه غرب به حوادث ایران، فوکو متعهد شد که سلسله گزارش‌هایی را درباره‌ی ایران منتشر کند. بنابراین مطالبی را که درباره ایران و فرهنگ و حوادث ایران نوشته شده بود خواند و با برخی از مخالفان ایرانی ملاقات کرد. در این راستا فوکو دو مرتبه (۲۵ شهریور تا ۲ مهر ۱۳۵۷ و ۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷) به ایران سفر کرد و در جریان این سفرها، در تهران، قم و آبادان، با برخی از فعالان سیاسی و رهبران ملی و دینی ملاقات کرد و به علاوه با حضور در برخی محافل و خیابان‌ها به گفتگو با فعلان انقلابی پرداخت.

این کتاب ترجمه مقالاتی است که فوکو پیش از ۲۲ بهمن ۵۷ درباره انقلاب اسلامی نوشته است. البته رابطه‌ی فوکو و انقلاب ایران به همین مقالات ختم نشد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مخالفت‌هایی که با سیاست‌های حکومت جدید انجام گرفت فوکو مجبور به واکنش و بحث‌های بیشتر شد که در انتها به آن خواهیم پرداخت.

ادامه خواندن خلاصه‌ای از کتاب «ایرانی‌ها چه رویای در سر دارند؟» – قسمت نخست

واتس د گود پوینت ابوت کامپیوتر ساینس

کل هنر و زیبایی علم کامپیوتر رو میشه در اصلاح «ایجاد لایه‌های انتزاعی» خلاصه کرد. برای مثال روی برق و الکترونیک لایه‌ی انتزاعی مدارات منطقی رو میکشیم و از این به بعد به جای ۵ ولت و قانون وی مساوی آی آر از صفر و یک صحبت میکنیم، روی مدارات منطقی قطعات پیچیده‌تر محاسبه‌گر رو میکشیم و از جمع و انتقال حرف میزنیم، بعد روی رم و سی پی یو لایه ی برنامه‌ریزی و پروگرم می‌کشیم و ادبیاتمون رو به حلقه و متغیر و سافتویر دیزاین عوض می‌کنیم و روی برنامه‌هاموم لایه‌ی سرویس رو می‌کشیم و دیگه از دیپلوی و پیاده سازی روی چندین کامپیوتر میگیم تا نهایتا میرسیم به اپلیکشین و همین و بستری که دارید روش این پست رو می‌خونید.
هرلایه انتزاع به ما کمک می‌کنه که کمتر درگیر جزییات پیاده‌سازی بشیم. بیشتر مفاهیم غیرملموس رو تبدیل به چیزهایی کنیم که «کار می‌کنند». توی ادبیات صحبت کردن‌هامون از فعل‌هایی استفاده می‌کنیم که تا قبل از این فکر می‌کردیم فقط موجودات زنده این قابلیت رو دارن، مثل: این سرویس به اون سرویس خوراک …، ۲ تا عدد رو رمز می‌کنه و برمی‌گردونه، روی بستر فلان با هم صحبت می‌کنن، این برنامه اطلاعات رو تحلیل میکنه و نتیجه رفتار کاربر رو پیش‌بینی می‌کنه. و بعضی جاها واقعا یادمون می‌ره که. اون زیر یه سری الکترون دارن حرکت می‌کنند. این آبسترکت کردن هر لایه به لایه‌ی بالاتر مناسبات کاری و حرفه‌ای و دانشی رو جدا کرده به طوری که یک سرور ادمین نمیتونه در مورد گیت های نند و نور خیلی نظر بده و طراح نرم‌افزار نمی‌دونه که دقیقا پکت‌های شبکه حاوی چی هستن.
این نشون میده که انسان‌ها خیلی دوست دارن که تا حد ممکن چیزهای بی‌جون رو شبیه خودشون کنن تا باهاشون راحت‌تر برخورد کنن. اینجوری هم کارهای پیچیده‌تر رو می‌تونن انجام بدن و هم راحت‌تر دستگاهی که دارن می‌سازن رو درک کنن.
پ.ن: پراکنده، از آلویز!
پ.ن۲: فارسی نوشتن کلمات انگلیسی غلطه ولی بامزه است!

۱۳ آذر ۹۷

شاید بتونم واقعا تنها لفظ «بچه‌بازی» رو به تجمع چند روز پیش دانشگاه بدم. گروکشی‌های کودکانه و تقلیل یک فاشیسم عقیدتی که در بین تشکل‌ها و تفکرهای غالب دانشگاه وجود داره به «تجمع غیرقانونی فلان تشکل و مقابله دانشجویان(!) با آن‌ها» ویا «اغتشاش تشکل ‌های دولت و اصلاح طلبان» نشانه‌ی خوبی از روحیه‌ی حق‌طلبی و حقیقت‌جویی که یک دانشجو باید داشته باشه نداره. وقتی هیچ‌کس مسئولانه به رفتارهاش توی تجمع نگاه نمی‌کنه و سعی نمی‌کنه خودش ویا حتی دیگری رو منطقی نقد کنه نهایتا شاهد این هستیم که نشریه‌های پی در پی برای کوبیدن جناح ساختگی رو به رو انتشار پیدا می‌کنه و آستانه‌ی صبر هرکس رو فرسایش می‌ده. به این وضعیت اسفناک خشونت‌های زیر خاکستری و عقده‌های فردی و نارضایتی عمومی رو با چاشنی مدیوم فضای مجازی وقتی قاطی می‌کنید چیزی جز میوه‌ی تعصب نمی‌چینیم.
من همه رو دعوت می‌کنم به گفت‌وگو و بازخوانی وقایع گذشته و دور شدن از پیش‌فرض هایی که داریم. پدیده‌ی چند روز پیش یک معادله‌ی ساده‌ی تک مجهولی نبود. پر از پارامتر، پر از خطا و پر از عصبانیت رو که گره رو همین‌جوری که جلو می‌ره کورتر می‌کنه.
واقعا نیازی نیست که هر جریان و تشکل سعی کنه که دیگری رو متهم کنه و پرچم خودشو بالا ببره. واقعا زیر این تهمت‌های همیشگی روح و روان و اعتماد دانشجو هست که نابود می‌شه. کی می‌خوایم یاد بگیریم که باید حرف بزنیم؟
پ.ن: پیرامون تجمع‌هایی که در ۱۳ آذر در دانشگاه صنعتی امیرکبیر رخ داد حرف بسیار است. ولی چون اهمیتشون نسبت به چیزی که گفتم کمتره به ذکر نکته‌ی بالا اکتفا نموده و شما را به خدا می‌سپارم.

بیش ریخ کاغذبازی

شاید بتوان گفت بطن کاغذبازی‌های ادارات اطراف ما حول این ایده می‌گذرد که «هرکس باید به فکر کار خودش باشد.» یا به طور افراطی تر : «مال بد بیش ریخ صاحبش!»

ادامه خواندن بیش ریخ کاغذبازی

کیسِ تعارض بازار با خودش

خلاصه آنکه پس از دوماه کار در شرکت یارا کیش از آنجا خارج شدم. استعفا نمیشه گفت چون حتی قرارداد هم نبسته بودم. مدیرعامل اجرایی در دومین مصاحبه‌ای که داشتیم به من گفت که ارزیابی شما در کار یک ماه بدون حقوق تشریف بیارید و پس از ارزیابی یک ماهه برای ادامه‌ی کار قرارداد ببندیم.
یک ماه به خوبی و خوشی گذشت. پس از یک ماه من با اهمال کاری یا تعویق یا روند کند اداری برای عقد قرارداد خودم مواجه شدم. عقب افتادنی که یک ماه طول کشید و من رو بر تصمیمی که براش مردد بودم، مصمم کرد.
از نظر دوری راه و حقوق کم و جوان ناگرایی (!) و کم بودن جای رشد فنی و شخصی خیلی جای مناسبی برای ادامه کار نبود. البته من وقتی دیدم دوستانم در یک محیط بهتر کار می‌کنند و خیلی از نظر شایستگی اختلافی نداریم طی یک تصمیم بازار آزاد گرایانه رفتم و گفتم «درسته که من به شما گفتم علاقه به کار مستمر دارم و از اون آدمایی نیستم که بکشیم کنار ولی وقتی این شرایط رو میبینم تصمیم گرفتم که به همکاری ام ادامه ندم.» در نهایت اون آقای مدیرعامل ناراحت شد و پرخاش کرد و ادعا کرد که کارم از اخلاق حرفه‌ای بدوره. هرچند من نمی‌دونم که معیارش برای اخلاق حرفه‌ای چی بود.
نکته ای که به نظرم میاد تعارض قانونِ جنگلِ بازارِ آزاده که تا جایی به کام اهالی فن خوش میاد که به نفع سرمایه داران و صاحبان کار باشه. وقتی دقیقا به همون دلیلی که پس از صد و چند ده ساعت کار بدون حقوق برای ارزیابی من توسط کارفرما گذشت، باید همین صد و چند ده ساعت برای ارزیابی من از کارفرما هم بگذره.

مقاومت بی‌فایده است، برای عوض کردن عادت، جایگزینی را به‌جای آن امتحان کنید

بیایید کمی بازی کنیم. ذهن خود را خالی کنید. ادامه بدید، خالیش کنید.
خب، حالا به محض اینکه این جمله را خواندید سعی نکنید که یک خرس سفید را تصور کنید.
دادا …
خب یک بار دیگر امتحان می‌کنیم. با شماره‌ی ۳. یک… دو…
خرس سفید!‍ دنگ!!

اگر با این مشکل دارید، نگران نباشید. شما تنها نیستید. انسان‌ها هرچی بیشتر سعی می‌کنند که به چیزی فکر نکنند، در نهایت بیشتر درباره‌ی آن تفکر می‌کنند. عجیبه، نه؟

این آزمایش یک اسم دارد. قضیه ironic process  یا تئوری فرآیند کنایه‌آمیز و تقریبا تضمین می‌کند که تلاش شما برای تغییر یک عادت بد با مقاومت در برابر آن به شکست خواهد انجامید. تحقیقات نشون دادن که سرکوب رفتار اثرات غیر مستقیمی بر رفتارها دارد. اگر تابه‌حال با شدت به خودتان گفته‌اید که محل گزش پشه‌را نخارانید یا یک کاکتوس دیگر در آمازون نخرید (!) این نتیجه برای شما غافل‌گیرکننده نخواهد بود.
وقتی من با این جمله‌ی کارل جانگ مواجه شدم، این قسمت ناراحت‌کننده‌ی علم اعصاب من را بیشتر از همیشه آزار داد : «در برابر آن چیزی که مخالفت می‌کنید، نه تنها پایدار می‌شود بلکه رشد هم می‌کند.» اگر مقاومت کردن در برابر یک رفتاری که می‌خواهم تغییر بدهم نه تنها بی‌اثر باشد بلکه زیان‌آور هم باشد، پس من به‌جای آن‌باید چه کار کنم؟

یک ترفند این است که کمی طعمه را بکشید و مغز خود را گول بزنید. این جوری: وقتی انگیزه‌ی انجام یک چیز مخرب شما را فرا می‌گیرد، مقاومت نکنید. به‌جای آن، جایگزینش کنید.
بگذارید با یک مثال آن‌را توضیح دهم. من دوستی داشتم که یک رفتار بد داشت و می‌خواست آن‌را ترک کند. او سال‌ها با آن جنگیده بود، با روش «مقاومت، مقاومت، مقاومت» با نتایج قابل پیش‌بینی! در نهایت، او تصمیم گرفت تا چیز متفاوتی را امتحان کند. هرزمان که احساس می‌کرد که می‌خواهد آن رفتار را انجام دهد به جای مبارزه با آن و مقاومت، (… دام دام تیس …) یک لیوان آب می‌خورد!
درسته: آب می‌نوشید. بعد از مدتی، او فهمید که شدت انگیزه‌اش برای انجام آن عادت کم شد، تا زمانی که او اصلا فراموش کرد که همچین حسی وجود دارد.

من عاشق این طعمه و تغییر هستم چون شبیه ترفندهای ذهنی جدی ئه! البته خوردن یک نوشیدنی تنها یک ایده است. پوست کندن پرتغال، بیرون رفتن، شنا رفتن، خواندن آهنگ … هرچیزی که برای شما کار می‌کند، تا زمانی که شما کار دیگه‌ای انجام می‌دهید مهم نیست که آن کار چیست!

ترجمه شده از مقاله‌ای به نام Resistance Is Futile. To Change Habits, Try Replacement Instead

شکایت همچنان باقی است!

س.ن : این متن، مبسوط شکایات من به اساتید و مدیران دانشکده مون بود که مورد استقبال قرار نگرفت. اینجا می‌ذارمش که بعدا خودم بیام بخونم و یه چیزایی یادم بیاد. برای مخاطب این وبلاگ خوندن این پست هیچ ارزشی ندارد و این پست وجهه‌ی آرشیو دارد. (از شما چه پنهان که پس از مدت‌ها ننوشتن به این بها‌نه‌ها، احساس کردم که پیشرفت خوبی در استفاده از کلمات داشتم!)

ادامه خواندن شکایت همچنان باقی است!

اندر احوالات کانال ۲

  • همون طور که گفتم به خاطر فرم کانال اکثر پیام‌ها رو میشه در دسته‌بندی «اعتراض و غر» جا داد. همواره اعتراض‌ها مسخره نبودن ولی اکثرا اینجوری بودن. چیزی که برای جالب بود، پر بودن پیام‌های به ظاهر اعتراضی از کلمات و اطلاحات احساسی بود، اون‌ هم بدون اینکه به اصل موضوع پرداخته بشه. که البته این هم دلایلی داره به نظرم دلایل با دلایل ناله زدن یکیه.
  • بله، بخشی از پیام‌های کانال هم «ناله» بود. غر زدن و ناله زدن از هر موضوعی که بعضی‌هاشون یک تجربه‌ی شخصی و درونی بود. شاید بشه دلیل این رفتار رو مخاطبان زیاد پیام‌ها دید. یعنی وقتی فرد می‌دونه پیامش توسط ده‌ها نفر خونده می‌شه برای بیرون اومدن از تنهایی و همصدا کردن افراد با خودش یه ناله ول میده (!) و مرتبا منتظر بارخوردها می‌مونه.
  • جالب اینجاست که واقعا من دیدم افراد رو که مرتبا کانال رو چک می‌کردن تا بازخوردها رو ببینن و حتی در موارد باعث پز دادن هم می‌شد. شاید یکی از دلایل فرستادن پیام‌های دیگر چنل‌های پرمخاطب تلگرام برای کانال همین بوده باشه! البته همین‌جا از شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک و اینستاگرام به خاطر ایجاد این اعتیاد تشکر کنیم!
  • اعلام اشیای گم شده و انواع فراخوان‌ها
  • مسخره بازی و شوخی و طنز
  • به اشتراک گذاری سلیقه‌ی آدم ها (مثل موزیک)
  • فضای مسخره‌ی کراش
  • فضای توییتری

پ.ن: این موارد اخر رو به تفصیل نوشته بودم ولی چون پرید و ارزش دوباره وقت گذاشتن نداره همین جوری تیتر وار گفتم که بمونه!

کبداً

وقتی همین انسان به جایی می‌رسد که نه لذتی می‌برد و نه انتظار لذت را می‌کشد، چگونه می‌توان او را وادار به تلاش بیشتر کرد؟

با فلسفه؟ با دین؟ با توضیح خیر و شر؟ با تاثیرات روانشناسی و چماق و هویج؟

در آن صورت این حرکت فریبکارانه ارزشی ندارد. انسانی در لقد خلقنا انسانا فی کبداً وجود ندارد.