کانال خیلی نیاز به معرفی نداره. کانال یه محصولی بود توسط یکی از بچههای دانشکده نوشته شده بود و به طور متشکل بود از یه ربات تلگرامی و یه کانال تلگرامی. هر کاربر ربات میتونست پیامی رو بفرسته و پس از تایید یکی از ادمینها منعکس بشه توی کانال تلگرامی. البته بدون اینکه ردی از نویسنده بمونه. همین ماهیت ناشناس بودن کانال بهش هویت و فرهنگ داد. برخلاف آریا که تقریبا از دید تکنیکی به کانال پرداخته بود من خواستم یکم (به قول جادی) در تقاطع تکنولوژی و جامعه بایستم و به این محصول نگاه کنم.
ادامه خواندن اندر احوالات کانال ۱
نویسنده: من
زبالهدان ذهنی
۱. گاهی اوقات لازمه آدم یه تجدید میثاقی بکنه با خودش ،دغدغه هاش رو بگه تا چند وقت بعد وقتی اون ها رو دید یه لبخند ملیحی بزنه و بگه ای بابا، اونا گذشت ! پس این هم بگذرد.
۲. مثل همیشه تو کافه با هم قرار گذاشتیم. البته به اصرار من. همیشه ژست روشن فکری بر میداره که ما باید ازین محیط های تجملی و بیهوده دور بشیم و بریم به مکان های سنتی خودمون، مثل پارک. ولی من میدونم که چون پول نوشیدنی های کافه زیاده الکی استیل بر میداره. آخه اون عاشق شیرکاکائو های کافه است. به هر حال گفتم این آخر عیدی یه قراری باهاش بزارم که تعطیلات نمیبینمش ، مضاعف دلم براش تنگ نشه.
خلاصه اینکه با اون لبخند همیشگی یه سلامی داد و نشست جلوم و شروع کرد حال و احوال کردن های همیشگی. این (به قول خودش) کاغذ بازی ها که تموم شد از تو کیفش یه دفتر در آورد و گذاشت جلوم و بی مقدمه گفت : عیدت مبارک! من که شوکه شده بودم همزمان که میگفتم : مرسی، چرا زحمت کشیدی و … دفتر رو باز کردم و دیدم که سالنامه است. با لبخند و آرومِ خودش بعد از گفتن خواهش میکنم شروع کرد به حرف زدن: من دوست دارم این چیزا هارو «زباله دان ذهنی» صدا کنم. هرشب یا هروقت که دلم و مغزم پر میشه از فقط مینویسمش و … بوم ! همه شون تا حد خوبی دیلیت میشن. دیگه کمتر بهشون فکر میکنم و کمکم میکنه که بیشتر تمرکز کنم.
۳. یهو میری یه جا، اطرافتو نگاه میکنی همچین خاطره های شر شر مثل چشمه از لای این دیوارا میزنه بیرون غرقت میکنن که حتی نمیتونی داد بزنی: کمــــک، من نمیتونم تو دلتنگی هام نفس بکشم، یکی که دلم براش شده اندازه نخود، بیاد منو نجات بده.
اون خواب لعنتی
همش تقصیر اون خواب لعنتیه
نمیفهمم یه خواب چقدر میتونه شیرین باشه:
تو اومدی پیشم و کلی خوش گذشت
شکلات خوردیم
کافه دار آشنا بود
یه جای دوست داشتنی بود که همه همدیگه رو میشناسن
زمستون و سرد بود
برف برف برف
من دعوات کردم
بعد اشتی کردیم
همه چی ممکن بود
جای زخم های من خوب شده بود
خوشحال بودیم
میخندیدیم
«میدونستی گل میخک تو آب ماندگاریش خیلی زیاده؟»
دوست داشتم گل میخک بگیریم پر کنیم تو اون شیشه ها که جمع کردم واسه رنگ کردن!
ولی یادم میوفته اینجا خوابم نیست…
اینجا من خونه ندارم…
پنجره ندارم که ازش نور بیاد…
اینجا یه اتاق لعنتیه با کلی غریبه…
اینجا رو دوست ندارم…
اینجا جاییه که هر روز صبح باید پاشم و به زندگیم فحش بدم و دوباره بخوابم…
و بعد پاشم و دوباره ماتم بگیرم…
که چرا اینجا پنجره نداره…
چرا گل اطلسی تو خیابونا نمیکارن؟
چرا نمیتونم خم شم و همه ی گل رز ها رو بو کنم؟
چرا دور حوض خونه گلدون شمعدونی نیست؟
من از این اختلاف زیاد بیزارم!
من دلم میخواد پرواز کنم …
یادم میاد که نمیشه
ببین گیر چه چیزایی شدم
من گواش میخوام
بدون گواش این شیشه ها رو چجوری رنگ کنم
تو نباشی به کی نشونشون بدم آخه؟
لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
۱. دقیقا از همون روز کنکور یه چیزی بود که مانند پتک هر چند وقت یه بار میخورد تو سرم: «چقدر بلد نیستم!»
البته این حس مخلوطی هست از «چقدر چیز دوست دارم یاد بگیرم» و «چقدر وقت کم دارم» و «چقدر چیز باید یاد بگیرم» و «چقدر هی سعی میکنم و نمیشه یاد بگیرم»!
این حس که عزیزی بهش میگه: «خردمندی» هم تلخه و هم واجب!
۳. در این زندگی کوتاه دنیوی اگه آدم هدفِ لعنتیِ خودش رو پیدا نکنه نمیتونه با خط کش : «چقدر به هدفم نزدیکم میکنه؟» به هزاران راهی که جلوش هست و هزاران موقعیت انتخاب جواب قاطع بده و درست تصمیم بگیره.
۴. یه ویدئویی رو دیدم که میگفت برای افزایش تمرکز فقط کافیه که تصمیمهای کمتری بگیرید. هی ذهن خودتون رو مشغول چیزایی نکنید که واقعا به دردتون نمیخوره.
۵. نمیدونم چقدر مونده و نمیدونم چه اتفاقی قراره بیوفته ولی از همهی اینا مهمتر: «… اللَّهُمَّ فَرِّغْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِمَا تَکَفَّلْتَ لِی بِهِ وَ لَا تُعَذِّبْنِی وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُکَ وَ لَا تَحْرِمْنِی وَ أَنَا أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسِی وَ عَظِّمْ شَأْنَکَ فِی نَفْسِی وَ أَلْهِمْنِی طَاعَتَکَ وَ الْعَمَلَ بِمَا یُرْضِیکَ وَ التَّجَنُّبَ لِمَا یُسْخِطُکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. … خدایا مرا براى کارى که به خاطر آن آفریده شدهام آسودهام کن و من را مشغول آن کارهایی که وظیفه من نیست نکن، و در حالى که از تو طلب غفران و بخشش میکنم عذابم مکن، و در حالى که از تو درخواست مینمایم محرومم مساز. پروردگارا! نفس مرا در نظر خودم خوار و ذلیل، و شأن و منزلت خودت را در نظرم بزرگ بدار، و طاعت نسبت به خودت و عمل به آنچه که خوشنودى و رضاى تو را فراهم مىسازد، و اجتناب از آنچه که تو را به خشم مىآورد، به من الهام فرما، اى بخشندهترین بخشندگان!» حضرت زهرا س
اولین سرمایهداری
سازمان اجتماعی ماد ها را میتوان سازمان عشیرتی در حال فروپاشی شمرد. توسعه دامداری و زراعت موجب پیدایش کار برای برای بردگان شده بود. نقل و انتقالات توده های بزرگ مردم لشکر کشی به منظور تسخیر اراضی دیگران و دفاع از حاکمیت ارضی سبب میشد مردم کثیری به قید اسارت در آیند. همچنین پیشرفت زراعت، گله داری، تقسیم کار و پیدایش حرفه های جدید و نیز کار بردگان و استعمار قشر محروم ، اندک اندک به ثروتمند شدن رؤسا و سران قبایل منجر شد و مقدمات اختلاف طبقاتی را فراهم آورد. همه مولفان تاریخ باستان به ثروت فراوان بزرگان ماد اشاره کرده اند که مستلزم وجود دستگاه اقتصادی کلان بردهداری بوده است. جامعه به چندین طبقه تقسیم میشد : امیر ، نجبا ، آزاد مردان ، مالکان زمین ، کسانی که چیزی نداشتند و در آخر بردگان. طبقات بالای اجتماعی بنده ی مد و زندگی تجملاتی شده بودند. قوم ساده ای که پیش از این به چوپانی زندگی میکردند و از سوار شدن به ارابه های خشکی که چرخهایشان جز گرده های ناهموار بریده شده از تنه ی درختان نبود، لذت میبردند، اکنون کارشان این بود که بر ارابه های گرنبها سوار شوند و از مجلس جشنی به مجلس دیگر بروند.
تاریخ آموزش و پرورش ایران- کمال درانی
پ.ن: عکس خیلی بیربط نیست!
نقدی بر بسیج دانشگاه امیرکبیر – بخش سوم
۷. منظومهی کارهای بسیج به یک سمت نمیرود. یعنی اگر از من بپرسند که اقدامات این یک سال بسیج چه تغییری در دانشگاه داد (یا میخواست که بدهد) جوابی برای آن ندارم. (هرچند که در معارفهی مسئول بسیج، خیلی حرفها زده شده باشد و برنامهها ریخته شده باشد ولی از بد حوادث روزگار انجام نشده باشند!!) وقتی بسیج تبدیل شود به کشتیای که ناخدا ندارد و موج آن را به هر سویی که مایل باشد، بکشاند دیگر این کشتی فرقی با یک تکه چوب روی آب ندارد. هرچقدر هم که بخواهد بزرگ و با تجهیزات باشد! وقتی برای مجموعهای هدفی تعیین میشود این هدف در جای جای فعالیتهای تشکیلات رسوخ میکند و اولا برنامههایی برای رسیدن به آن هدف برنامهریزی میشود و حتی برنامههایی که به ظاهر برای آن هدف قرار نیست اجرا شوند هم، همان رنگ و بوی هدف را میگیرند و تاثیری شاید کم ولی غیرقابل جایگزینی را بر مخاطبان خواهند گذاشت.
۸. در ادامهی مورد بعدی باید به تفاوت رهبری و مدیریت اجرایی اشاره کنم. در تمامی ساختارهای موفق این جدایی باعث پیشرفت مجموعه میشود. وظیفهی رهبری سکان داری، تعیین راه ادامهی مجموعه، بررسی فعالیتها از دیدگاه بالاتر و فلسفی تر، ایجاد سازوکارهایی برای مدیران اجرایی و پیدا کردن راهبرد مجموعه برای نیل به هدف و در موارد تغییر هدف است. ولی وظیفهی مدیر اجرایی، اجرای یک فعالیت و پروژه به بهترین شکل ممکن است. انقدر سر مدیر اجرایی شلوغ هست که نمیتواند به وظیفههای رهبری برسد و حتما باید این نقشها از هم جدا باشد. ولی در حال حاضر تمامی این نقشها را چه در راس مجموتعه و چه در مراتب پایینتر توسط یک نفر انجام میگیرد و این خودش باعث آفات بیشماری است. و مهمترین آفت آن، سطحی بودن کارها و بی هدف بودن آنها است.
۹. و اما رسانهی بسیج! در واقع رسانهای که بدنهی آن تنها یک برد ( ِ سیاسی) است و یک کانال تلگرامی ( ِ شلم شوربا)! و با این بدنهی ضعیف و بینظم جز تنش آفرینی نمیتوان خیلی هم انتظار تغییرات و تاثیرات رسانهای داشت. از شعف هنری و بصری برد و کانال هم بگذریم ضعف محتوایی و تبدیل شدن کانال به خبرگزاری بسیج و تبدیل شدن برد به وسیلهی جواب دادن به این و آن و مچ گیری و اعتراض به بودجه (!) نمیتوان گذشت. برای این بدنه باید فکری کرد. جدای از بدنه هم گردانندگان ابزارهای رسانهای طوری عمل میکنند که انگار همبستگی کاملی با خود تشکیلات بسیج ندارند. این ضعف هم نمیدانم که از کجا سرچشمه میگیرد ولی برای آن باید فکری کرد.
ادامه دارد …
نقدی بر بسیج دانشگاه امیرکبیر – بخش دوم
۳. بخش سیاسی مجموعه بیشتر تبدیل شده است به بخش سیاسیبازی. میدانم که یک تشکل چپ هم در دانشگاه وجود دارد ولی دلیل نمیشود که هر اراجیفی که میگوید ما هم جوابش را بدهیم. آن هم جوابهایی سراسر مغلطه. حتی اگر بر سر دلسوزی و با نیت خیر باشد تاثیر بد خود را میگذارد. در عموم نقدها بر بسیج آن را تشبیه میکنند به پیاده نظام جبههی اصولگرایی. باید بسیج دانشجویی ثابت کند که یک نهاد سیاسی نیست و وارد این بازیهای مسخرهی سیاسی نمیشود و هرجا که حق آنجا باشد، بسیج هم آنجا خواهد بود.
۴. همانگونه که بسیج در کنار مردم است، بسیج دانشجویی هم باید در کنار دانشجویان باشد. چرا بیان مسئلهی نبود یک تشکل صنفی در خوابگاهها باید از دهان افراد و مجموعههایی در بیاید که معلوم نیست چه نقشهی سیاسی و انحرافی برای آن دارند؟ جدای از اینکه این مسئله باید از طریق بسیج لبه عنوان تنها نهاد فرهنگی-مذهبی دانشگاه باید بیان شود، باید این سوال پرسیده شود که چرا با وجود یک دفتر بسیج در هر خوابگاه باز این مسائل حل نشدهاند؟ پس بسیج دقیقا چه کاری آنجا انجام میدهد؟ فرهنگ سازی ؟؟؟
حال شما این مشکل را میتوانید به تمامی جوانب و مشکلات فرهنگی دانشگاه تعمیم دهید. چیزی تغییر نمیکند.
۵. سلسه ساختار رسمی بسیج یک ساختار طولی و مثلثی است. در حالی که با توجه به ظرفیتهای دانشجویی، وضعیت فعلی افراد فعال بسیج و ضرورت انجام کارهای اجرایی به صورت چریکی (!) بهتر است این ساختار به صورت عرضی و پهن تر باشد. در ساختار فعلی مشاهده شده است که مسئول کل بسیج دانشگاه با اجرایی ترین و جزئی ترین فرد تیم اجرایی مجبور به تعامل است و این خود خبر میدهد از ضعف درون! بنابراین میتوان این ساختار رو به صورت مجموعهای از گروههای اجرایی در آورد و هر کار و پروژه را به یکی از این تیمها داد که خودشان آن را مدیریت کنند و اجرا کنند و با اینکار باعث تخصصی شدن تیمها، یکپارچه شدن اجرا و مدیریت بهتر منابع میشویم.
۶. حقیقتا تعداد افراد فعال بسیج کم هستند. و این خود چند دلیل دارد. نخستین دلیل آن سیالیت افراد فعال است. کسی که مسئول بسیج میشود تنها یک سال این سمت را دارد و قطعا در سال بعد جایش را به کس دیگری خواهد داد. (که این خود میتواند حاوی ضعفها و قوتهای زیادی باشد) همواره بسیج در حال تربیت نیروهای جدید و دور انداختن (بهتر است بگوییم پشتیانی نکردن و نگه نداشتن) نیروهای فعال قبلی است. گویی کار در این نهاد یک کار کوتاه مدت هست و هرکس تاریخ انقضایی دارد. بنابراین در صورتی که در برههای کادر سازی خوب انجام نگیرد عملا بسیج دانشجویی فلج خواهد شد. دومین دلیل هم جلوهی بسیج است که یک جلوهی سیاسی دارد و همین باعث دور شدن افراد مذهبی و حتی غیرمذهبی ولی اخلاق مدار و دلسوز از این نهاد میشود. سومین دلیل نیز عرصهی کم وسعت فعالیتهای بسیج است که بستر مناسبی برای کارهای فرهنگی و هنری و انسانی نمیباشد. برای مثال جایگاه عرصهی موسیقی در بسیج خالی است. همچنین عمیق نبودن فعالیتهای علوم انسانی و اسلامی نیز یکی دیگر از کاستیهای فعالیتهاست. بر همگان روشن است که حلقههای مطالعاتی فلسفی وحتی سیاسی و گعدههای چالشی برای تشکل بسیج نیست و تشکلهای به ظاهر اسلامی دیگر در حال برگزاری آنها میباشند.
ادامه دارد …
نقدی بر بسیج دانشگاه امیرکبیر – بخش نخست
بسم الله الرحمن الرحیم
در آستانه انتخابات مسئول بسیج دانشگاه امیرکبیر برآن شدم تا انتقادات خودم را پس از یک سال فعالیت در این تشکیلات بگویم باشد که همگان به خصوص مسئول بسیج بعدی حواسش به این نکات باشد!
۱. بسیج دانشجویی یک دانشگاه صنعتی باید چند ویژگی محوری را همراه خودش داشته باشد: اولا بسیج دانشجویی باید در کنار دانشجو باشد. یعنی هرجا اسم از بسیج آورده شد کسی نگوید: اه و پیف! بلکه با روی خوش نهادی را یادشان بیاید که در کنار آن هاست و نمیگذارد حق آنها پایمال شود و در تمامی عرصهها مددرسان دانشجو باشد. بسیجی که اولین بار از دل «مردم» سر برآورد و برای مردم «جهاد» کرد. بسیج آن موقع که امام دستور به ایجادش داد سکوی جریانهای فکری و سیاسی نبود. چرا باید صدای مظلومیت دانشجویان خوابگاهی از تریبون یک تشکل سیاسی (با شائبهی انحراف) شنیده شود و نه از تریبون بسیج؟ چرا نباید بسیج به دنبال باز ستاندن حق آنان باشد؟ دوما بسیج باید تشکیلاتی باشد و تشکیلاتی کار کند. بسیج باید حامی و تقویتکنندهی روحیهی تیمی باشد و آثار و برکات آنرا متجلی سازد ولی … در این مورد بعدا بیشتر خواهم نوشت. سوما چرا دغدغهها بسیج دانشجویی، مربوط به دانشجو و دانش نیست؟ چرا مسائل بسیج دانشگاه صعنتی مروبوط به دانشگاه و صنعت نیست؟ چرا بسیج به دنبال حل مشکل ارتباط دانشگاه و صنعت، پیگیر ایجاد شغل برای فارغالتحصیلان، اعتراض به پایمال شدن انسانیت در صنعت نیست؟ چرا مسئولان بسیج ارتباط نزدیکی با دولتمردان وزارت کار ندارند؟
۲. عموم بسیجیان دانشگاه صنعتی به عنوان سردمداران و بیرق به دستان عرصههای فرهنگی و اجتماعی کتاب نمیخوانند. گویا این عنصر مهم از زندگی آنها حذف شده است. در کتابخانهها بسیج کمتر کتاب به درد بخوری مربوط به علوم انسانی و اسلامی میتوان یافت. عموم این کتابخانهها پر شده است از خاطرات دفاع مقدس و کتابهای درسی و کمک درسی. آثار این زهر در جای جای فعالیتهای بسیج هوایداست. سیاستزدگی، مدیریت نادرست، بصیرت کم در عرصههای رسانه و فرهنگی، مغالطه در بحثها، نداشتن سخنتی متقن در برابر انتقادات و … از نتایج کمبود مطالعه خصوصا در عرصههای انسانی و دینی و مدیریتی است. برای حل این مشکل هم سازوکار خاصی نیاز نیست. همین که این نیاز حس شود و همهی افراد وقتی را در زندگیشان برای این امر خالی کنند کافی است. حلقههای مطالعاتی به راه بیاندازند و مناظرههای مختلف و با دعوت از آرای متفاوت داشته باشند. آزاد اندیش باشند و تعصب را کنار گذارده و بهشتی گونه دفاع کنند!
… ادامه دارد
گامهایت را محکم بر زمین کوب
۱۱. … و انفاق از دست گذاشتن همه چیز است، انفاق جان، مال، زندگی، زن و فرزند است. چه در راه عقیده، چه در راه مردم. این ها همه «فتنه» اند. باید دنیا را پلید بشماری و شب و روزت را وقف کنی. آن هم نه در گوشه تنبلی و بی مسئولیتی زهد و ریاضت و عبادت و اعتکاف …. بلکه در متن جهاد و اجتهاد و مردم و عقیده و عمل.
شریعتی – مسئولیت شیعه بودن
۱۲. و من كلام له عليه السلام لابنه محمد بن الحنفية لما أعطاه الراية يوم الجمل
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ
ترجمه:
به فرزندش «محمّد بن حنفيّه»، آنگاه كه در روز جمل پرچم فرماندهي را به دستش ميسپرد.
كوهها فرو ريزند ولي تو همچنان استوار باش. دندان غيرت و حميّت به فشار و بر قلّه هاي عزم و اراده گام بردار. جمجمه خويش را به خدا وام ده و گامهايت را محكم بر زمين كوب. پايانه دشمن را زير نظر گير و ديدگانت را بر برق شمشير خيره مساز، و بدان كه پيروزي از سوي خداست.
۱۳. اگر اهمیت کاری که انسان سرگرم آن هست برای انسان معلوم شود، دیگر مسامحه در کار نخواهد بود؛ دلسردی و نومیدی در میان نخواهد بود. وقتی فهمیدیم کاری که ما داریم انجام میدهیم، چقدر مهم است برای حیات جامعه و حیات کشور، آن وقت خودِ این، نیروئی در درون ما به وجود میآورد که بر همهی مزاحمهای بیرونی فائق میشود.
لذا توصیهی اول ما به همه این است که آن کاری را که محول به آنهاست، با شوق، با علاقه – به هر دلیل اجتماعی و فردی که به سمت آن کار کشیده شدهاند – قدر بدانند، ارج بنهند، اهمیت بدهند و کار را درست انجام بدهند. مکرر این گفتهی پیامبر عظیمالشأن را عرض کردیم که فرمود: «رحم اللَّه إمراً عمل عملاً فاتقنه»؛( خداوند فردی را كه كار نیكویی انجام دهد و آن [كار] را محكم ومتقن گرداند، مورد رحمت قرار میدهد. مسائل علی بن جعفر و مستدركاتها، علی بن جعفر (علیه السلام) ص ۹۳ ) رحمت خدا بر آن انسانی که کاری را به دست میگیرد و آن را متقن و درست و کامل انجام میدهد. این در مورد من، شما، یکایک افراد کارگر، معلم، پرستار و سایر مشاغل و حرفهها و مسئولیتها صادق است. کاری را که به عهده گرفتیم، آن را متقن و کامل انجام بدهیم. ۱۳۸۸/۰۲/۰۹
بیانات در دیدار جمعی از معلمان و پرستاران و کارگران
پ.ن: قسمت قبل
مسئله آسانسور خونمون
خب امروز میخوایم از یک ریاضیات ساده استفاده کنیم و یه مشکلی که من هرروز باهاش درگیر هستم رو به صورت تئوری بهبود بدیم. (با توجه به اینکه هیچ کس باور نمیکنه چیزی که میگم درسته!)
مشکل از این قراره که آسانسور ما به شدت کنده. انقدر که حدود سی و سه ثانیه طول میکشه تا از طبقه ی پنج بیاد همکف. شاید به نظر عدد کمی بیاد ولی کافیه شما ۳۳ ثانیه فقط به ساعت خیره بشید تا متوجه بشید دارم از چی حرف میزنم!