۱. یه بار امیرحسین در مقطع حساسی از زندگی بهم گفت: ببین تنها راه برون رفت از این وضعیت، اینکه دهن خودمون رو سرویس کنیم، به خودمون فشار بیاریم. غیر از این کار در نمیاد.
۲. زمان زیادی از درمان روانیام رو صرف پاک کردن این عقیده از خودم کردم. نتیجه نداده هنوز. به نظرم این جمله کماکان درسته، تنها راه برونرفت از روزمرگی، آشوبه، و آشوب، نیاز به نیروی شدید کوبندهی نظم داره.
۳. یه تعدادی آرزو دارم که به دو دسته تقسیم میشن، اونایی که اگه بهشون برسم بعدش خودمو میکشم و اونایی که معناساز هستن و دوست دارم تا ابد تو اون وضعیت بمونم. یه مشخصه دسته دوم اینکه تو اونها دیگه نیازی نیست به خودم فشاری بیارم و استرس وارد کنم.
۴. خاورمیانه به صدها نسل و چندصد میلیون نفر، آرامش رو بدهکاره. تف تو دنیا، تف به این نظم ناعادلانه. کوچکترین کاری که میکنم اینکه باعث نشم یه انسان دیگه تو این منطقه به دنیا بیاد. من بابای یک کودک خاورمیانهای نخواهم شد.
bullshit man!
چرا بعد از گذشت این همه قرن از رو شدن مناسبات امپریالیستی جهان سرمایهداری، هنوز بعضیها فکر میکنند آرامش فقط توی خاورمیانه نیست و جاهای دیگه هست!!!
اون بهشت برین کجاست؟!
اسکاندیناوی حتما! ههه
هر جایی بخواد جلوی لبه تیز سلطه امپریالیسم واسته، آرامش نداره…کوبا، سوریه، لبنان، ایران یا هر جایی …
پیشنهاد میکنم در کنار فیلم capernaum که احتمالا دیدی، فیلم Boogie Nights یا شبیههاش رو هم ببینی…
جغرافیای جهانمون رو تکخطی تعریف نکنیم.
نه لبنان برایم مهم است و نه هر کشور دیگری. چه متموّل باشد چه بدبخت. مهم من هستم که در «خرابه» زندگی میکنم.
خوشحالم که دیگه توی جایی زندگی نمیکنی که احساس خرابهبودن بهش داشته باشی.
دیوارها همیشه هستن، هنرِ جایی که توش هستی اینه که کاری کرده نامرئی باشن :).
این جملهات خیلی قشنگ بود: «دیوارها همیشه هستن!»
به جز نامرئی بودن، همینکه امیدی وجود نداره که از بین برن یا از روشون پرید چیزیه که خاورمیانه رو از جاهای دیگه جدا میکنه.