علت استعفا: فرار

۱. حقیقت اینکه روانکاوم گولم زد. گفت برو و دردت رو به بقیه بگو، باهاشون به اشتراک بذار و اینجوری تسکین پیدا می‌کنی. ابوذر دیشب بهم زنگ زد و گفت که برگشته ایران و می‌خواد من رو «برای آخرین بار» ببینه. اومد دنبالم و نشستم تو ماشینش. بهش حال «کثافتم» رو گفتم. گفت ردیف می‌شه… دروغ گفت.

۲. جز معدود آدم‌های خوش‌بخت دنیا بودم که کارم رو عاشقانه دوست داشتم. هنوز هم دارم. درخواست استعفا برام مثل آتش زدن خونه‌ای بود که چندین سال صرف خریدن وسایل و درست کردنش کرده باشی. علت استعفا رو نوشتم: «فرار»

۳. چرا روانکاوم گولم زد؟ چون همیشه سرکوب و فراموش کردن عمدی روش بهتریه. امروز صبح پا شدم و یاد دیشبش افتادم و آرزو می‌کردم کاش کابوس بود.

۴. خواننده‌ی این مطلب هرکسی به جز من باشه حس نفرت، حسرت، خشم و انزجار این پست رو نمی‌فهمه.

۵. نه امیدی برای آینده‌ی خوشحال کننده وجود داره و نه خیالی.

پ.ن: بر خلاف پست‌های دیگه‌ام که چندین هزاربار بهشون فکر می‌کنم و می‌نویسم و پاک می‌کنم این پست رو سر سری نوشتم که این روز آشغال لعنتی رو ثبت کنم. چرا ثبتش کردم؟ چون روانکاوم گولم زد!

یک دیدگاه در “علت استعفا: فرار”

  1. از خوشحالی اش خوشحال میشی / از ناراحتی اش خوشحال میشی / از خوشحالی و ناراحتی اش و رفتن اش به نقطه ای دور، هیچ حس خاصی نمیگیری ! / عجب بی تفاوتی بزرگی پسر / انی وی امیدوارم با خودت به صلح برسی یه روزی، هرچند با بقیه بلد نبودی و نیستی هنوز احتمالا!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.